loading...

یادداشتهای پراکنده

محمدرضااسدی بازدید : 30 شنبه 14 مرداد 1402 زمان : 11:39 نظرات (0)

بیت الاحزان، بیت الحزن و کلبه احزان: خانه غم­ ها؛ اول بار در مورد حضرت یعقوب(ع) به کار رفته است؛ خانه­ ای که آن حضرت(ع) در آن می ­نشست و در فراق حضرت یوسف(ع) می­ گریست .

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و مصیبت­ هایی که بر اهل بیت(ع) وارد شد. بیشتر اوقات حضرت زهرا(س) با گریه همراه بود؛ گاه بر سر قبر پدر گرامی حاضر می ­شدند و مرثیه می­ خواندند و می­ گریستند و گاه بر مزار شهدای احد می­ رفتند و ناله  می­ کردند به طوری که هیچ­گاه  آن حضرت(س) را خندان ندیدند.

مطابق برخی گزارش‌ها، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و به دنبال تألّمات شدید روحی حضرت فاطمه(س) و نارضایتی از وضع موجود، امام علی(ع) مکانی را در قبرستان بقیع، برای ایشان ساختند تا در آن به عزاداری در ماتم پدر خود بنشینند. این مکان بیت الاحزان نامیده شد. آن حضرت(س) روزها با دو فرزند خود حسنین(ع) به بیت الاحزان می‌رفتند و هنگام غروب امیرالمؤمنین ایشان را به خانه برمی‌گرداندند. (ر.ک: ناسخ التواریخ، ج ۴) معروفترین «بیت الاحزان» مکانی در جانب جنوبی قبر عباس بن عبدالمطلب در قبرستان بقیع است که «بیت الحزن» نیز نامیده شده است.

محمدرضااسدی بازدید : 36 یکشنبه 18 تیر 1402 زمان : 18:14 نظرات (0)

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست           لیک کس را دید جان دستور نیست

مولوی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت           نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

سعدی

رابطه جان و تن یکی از مباحث مهم در تاریخ اندیشه بشری است. اندیشمندان در این زمینه دیدگاه‌های متفاوتی بیان کرده ­اند. اغلب آنها دو گانگی جان و تن را باور دارند ولی در تبیین نوع ارتباط این دو اختلاف نظر دارند.

بعضی جان و تن را دشمن هم می ­دانند و بعضی رابطه آن دو را دوستانه خوانده ­اند. افلاطون فیلسوف و مولوی عارف، جان را پرنده‌ای نامیده ­اند که در قفس تن زندانی شده است. بدیهی است که ارتباط قفس و پرنده دوستانه نمی ­تواند باشد. قفس یعنی محرومیت از هر گونه پرواز و سیر؛ جان مانند پرنده در قفس تن اسیر است و پرنده برای آزادی و پرواز باید آن را  بشکند. بنابر این هیچ مرغی قفس آهنین(نشکن) نمی ­خواهد:

معاذالله که مرغ جان قفس را آهنین خواهد         معاذالله که سیمرغی در این تنگ آشیان باشد

مولوی

برخی هم مانند ارسطو و اغلب اندیشمندان اسلامی جان و تن را لازم و ملزوم هم می­ دانند. به این معنی که تن وسیله رشد و تکامل جان است. ارسطو در این باره می گوید: « تن را لازم است برای جان پرورش دهند و نفسانیات را تابع اراده عقلی سازند تا نفس آماده و قابل تفکر و تعقل شود، که آن خوشی حقیقی زندگی و غایت مطلوب است.»(تربیت بدنی از دیدگاه اندیشمندان غرب، ص 111)

بدین جهت در اسلام تنها به تربیت و پرورش جسم توجه نشده است، بلکه به موازات جسم به روح نیز توجه شده و دستورات فراوانی در زمینه تربیت و تقویت آن داده شده است. از نظر اسلام، پرداختن صرف به جسم ارزش چندانی ندارد و انسان را در محدوده حیوانیت نگه می ­دارد. نمی ­توان میان جان و تن جدایی انداخت. اگرچه دیدن و شنیدن با حواس جسمانی انجام می­ گیرد ولی چشم و گوش انسان، جدای از جان نمی ­توانند کاری انجام دهند؛ اگر هم انجام دهند در مرحله حیوانی می ­باشد. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لايَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ‏ايم [چرا كه آنها] دلهايى دارند كه با آن[حقايق را] دريافت نمى ­كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى ‏بينند و گوش­ هايى دارند كه با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ترند [آرى] آنها همان غافلان هستند.»(اعراف، آیه۱۷۹) یعنی حواس آنها وظایف روانی خود را انجام نمی ­دهند، اگر چه از نظر ترکیب فیزیولوژی صحیح و سالم هستند وکار می­ کنند.

شهید مرتضی مطهری نیز در این باره  می ­نویسند: « اگر کسی تمام همش تقویت جسمش باشد، نقص کارش این نیست که جسمش را تقویت کرده و مثلا نگذاشته دندانش خراب شود، بلکه این است که جنبه ­های دیگر را مهمل گذاشته است. آن چیزی که در مورد این افراد بد است، حصر است؛ مثلا بازی کردن بچه بد نیست، بلکه لازم است، ولی این که فقط بازی کند بد است... تضعیف جسم در روش­ های غیر اسلامی یعنی همان روش معروف هندی، مطلوب است. آنها با پرورش جسم به همین معنا هم مخالفند، می­ گویند: جسم و قوای جسمانی را باید ضعیف نگه داشت. این در اسلام نیست ولی شک ندارد که تقویت و تربیت جسم برای انسان، از نظر اسلام هدف نیست؛ مطلوب هست، ولی نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان وسیله و شرط؛ یعنی انسان جسم سالم و قوی نداشته باشد، روح سالم هم نخواهد داشت.»(تعلیم و تربیت در اسلام، ص66)

با توجه به رابطه تنگاتنگ جان و تن، هرچیزی که یکی از آنها را تحت تأثیر قرار دهد بدون تردید در دیگری هم اثر می  گذارد.

محمدرضااسدی بازدید : 41 سه شنبه 06 تیر 1402 زمان : 16:39 نظرات (0)

 روز قیامت، روز شمار، یوم الحساب:

گوییا باور نمی ­دارند روز داوری      کاین همه قلب و دغل در کار داور می­ کنند

                                                                              حافظ

به محشر داوری­ ها با تو دارم            اگر شور تو در محشر نباشد

                                                                 سعدی

     روز حساب و داوری از باورهای اساسی ادیان ابراهیمی است؛ روز معینی که به حساب تمامی مخلوقات رسیدگی می‌شود. بنا بر آیات قرآن، در آن روز مردگان زنده می‌شوند و خداوند به حساب آنها رسیدگی می‌کند. برای حسابرسی، علاوه بر تجَسَّم اعمال، نامه عمل انسان­ ها ـ که تمام اعمال در آن ضبط شده است ـ به آنها داده می‌شود. کسانی که نامه اعمالشان را با دست چپ می­ گیرند، اهل دوزخ و آنان که نامه اعمالشان را با دست راست می ­گیرند، اهل بهشت هستند. گواهانی نیز که شاهد اعمال انسان­ها بوده‌اند، برای دادن شهادت‌ حضور دارند. در آن روز اعمال انسان ­ها با پیشوایان دینی سنجیده می‌شود و کسی که اعمال و اعتقاداتش شباهت بیشتری با اعمال و اعتقادات ایشان داشته باشد، سعادتمندتر خواهد بود.

     روز قیامت روز داوری خداست. خداوند در میان انسان­ ها حکم می کند و به تمام اختلافاتی که در دنیا داشتند، پایان داده می ­شود: «اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ خداوند در روز قیامت در مورد آنچه با یکدیگر در آن اختلاف می­ کردید، داورى خواهد کرد.»(حج، آیه۶۹)

     حدود هفتاد نام و وصف درباره قیامت، در قرآن مجید آمده است از جمله: یوم الدین، یوم القیامة، یوم الحساب، یوم الجمع، یوم الفصل، یوم الخروج، یوم الموعود و... به آن روز، قیامت کبری نیز گفته می‌شود، در برابر قیامت صغری و برزخ که بلافاصله پس از مرگ انسان آغاز می‌گردد و تا زمان قیامت کبری ادامه دارد.(ر.ک: فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۹۷۴ ؛ علم الیقین، ج۲، ص۱۰۳۳)

محمدرضااسدی بازدید : 39 پنجشنبه 01 تیر 1402 زمان : 9:15 نظرات (0)

به گواهی تاریخ، اهل بیت پیامبر اکرم(ص) به دلیل برخورداری از کمالات و ویژگی‌های منحصر به فردی نظیر علم، عصمت و... نسبت به دیگران فضیلت و برتری دارند. بنابر استدلال‌های علمای شیعه، امامت اهل بیت(ع) دلیلی بر افضلیت آنان است. فلسفه امامت اقتضا می‌کند امام به عنوان مسؤول هدایت و رهبری دینی و دنیوی مردم، از همه افضل و شایسته‌تر باشد تا مردم از او به عنوان یک الگو تبعیت کنند. بنابراین همه امامان دوازده‌گانه شیعه، کامل‌ترین شخص زمان خود بوده‌اند.

یکی از دلایل برتری اهل بیت(ع)، آیه مباهله است، بر اساس این آیه، پیامبر اکرم(ص) مأموریت یافتند همراه خود، افرادی را برای مباهله با مسیحیان ببرند. آن حضرت(ص)، حضرت علی(ع)، حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) را برگزیدند. بدیهی است برای مباهله باید کسانی برگزیده ‌شوند که از نظر ایمان از جایگاه بالایی برخوردار باشند؛ بی­ شک اگر افراد دیگری هم از چنان جایگاه ایمانی و معنوی برخوردار بودند، انتخاب می­ شدند. ابوریاح، از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است اگر در روی زمین افرادی گرامی‌تر از علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) وجود داشت خداوند به من دستور می‌داد که به واسطه آنان مباهله کنم، لکن خداوند به من دستور داد که به کمک آنان مباهله کنم، آنان برترین افرادند.(ر.ک: ینابیع المودة، ص۲۸۷)

از دیگر ادله نقلی بر افضل بودن اهل بیت پیامبر(ص) حدیث ثقلین است. بنابر این حدیث، پیامبر اعظم(ص) اهل بیت عصمت و طهارت را در کنار قرآن قرار داده، هردو را ثقل نامیده ­اند: «...إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ـ کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی ـ أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی...؛ من در میان شما دو چیز باقی می‌گذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم هستند. ای مردم بشنوید! من به شما رساندم که شما در کنار حوض بر من وارد می‌شوید، پس من از شما درباره رفتارتان با این دو یادگار ارزشمند سؤال خواهم کرد، یعنی کتاب خدا و اهل بیتم...»(اصول کافی، ج۱، ص۲۹۴)

سعدالدین تفتازانی در این باره گفته است: «مفاد آیه تطهیر و حدیث ثقلین برتری اهل بیت بر دیگران است و ملاک برتری آنان، صرف انتساب آنها به پیامبر نیست، زیرا بر اساس قرآن و سنت و اجماع، ملاک برتری علم و تقواست، این ملاک در اهل بیت وجود دارد، این مطلب از قرار گرفتن آنان در کنار قرآن و وجوب تمسک به آنان به دست می‌آید، زیرا تمسک به قرآن جز عمل به علم و هدایت قرآن نیست، همین گونه است تمسک به عترت.»( جامع ‌المقاصد فی شرح‌ المقاصد، ج۵، ص۳۰۱)

علاوه بر آنها، آیات و روایات دیگری مانند آیه مودت (شوری، آیه۲۳) حدیث سفینه، حدیث باب الحطة، حدیث نجوم و مانند آنها نیز به برتری اهل بیت(ع) دلالت دارد.

اگر چه برخی از علمای اهل سنت، علاوه بر خاندان علی(ع) و فاطمه(س)، همسران پیامبر(ص)، آل‌ عباس، آل ‌عقیل و آل ‌جعفر را نیز از اهل بیت می‌دانند ولی از دیدگاه شیعه، منظور از اهل بیت، حضرت زهرا(س) و نوادگان پیامبر اکرم(ص) هستند که از ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) آغاز می‌شود و تا حضرت حجت(عج) ادامه می‌یابد. (ر.ک: همان، ج10، ص66).

در روایتی از ام‌سلمه نقل شده است: «ان النبی(ص) جلل علی علیَ و حسن و حسین و فاطمة کساء ثم قال: اللّهم هولاء اهل بیتی و خاصتی، اللّهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا. فقالت ام سلمة: یا رسول اللّه (ص)! انا منهم؟ قال: انک الی خیر؛ پیامبر(ص) کسا را بر روی علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) کشیدند و گفتند: «خدایا اینها اهل بیت من هستند. پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاک و پاکیزه گردان.» در این هنگام ام‌سلمه عرض کرد: آیا من‌ هم از زمره آنان هستم. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: شما انسان خوبی هستی.»(المسند، ج9، ص197)

بنابر این اهل بیت(ع) شامل خانواده نسبی پیامبر(ص) است که با حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) آغاز می‌شود و با نسل آنها تا امام دوازدهم شیعیان استمرار می‌یابد. انتساب به بیت نبی مکرم اسلام (ص) دارای ملاک‌های اسلامی و قرآنی خاص است و صرف اهل خانه بودن دلیل بر این انتساب خاص نیست.

محمدرضااسدی بازدید : 42 پنجشنبه 25 خرداد 1402 زمان : 15:07 نظرات (0)

از شهرهای استان آذربایجان شرقی است که در ۶۵ کیلومتری شمال غرب تبریز واقع شده‌است. این شهر با ۲۸ کیلومتر مربع مساحت، دومین شهر بزرگ استان و ۱۵۶۸۷۳نفر جمعیت، سومین شهر پرجمعیت استان پس از تبریز و مراغه محسوب می‌شود.

بطلیموس، جغرافی‌دان یونانی که قبل از میلاد می‌زیسته، از این شهر به نام «ماندگار» نام برده و آن را یکی از آبادترین شهرها در تاریخ می‌خواند. در روایات باستانی ارامنه آمده‌است که همسر نوح در مرند مدفون شده ‌است.(ر.ک: سفرنامه شاردن، ص۴۰ ؛ سفرنامه تاورنیه، ص۵۴)

اهالی شهر مرند، به زبان ترکی آذری و با لهجه محلی صحبت می­ کنند. شهر مرند نسبت به شهرهای دیگر استان، بیشتر جاذبه تجارتی دارد و مردم به مشاغل تجارت خُرد روی آورده‌اند. شهر مرند، یکی از کانون‌های مهم قالی‌بافی در سطح کشور محسوب می‌شود. سبدبافی، سفال‌گری و سرامیک‌سازی از دیگر صنایع این شهر است.

اقتصاد مرند بر پایه کشاورزی استوار است. تمام منطقه مرند بنا به شرایط طبیعی برای دامداری و کشاورزی مناسب می‌باشد.  محصولات مهم مرند گندم، جو، حبوبات و صیفی­ جات می‌باشد. محصولات باغی از جمله زردآلو، انگور، سیب زنوز، پسته یامچی و زعفران بناب علاوه بر مصارف داخلی به سایر شهرها صادر می‌شود.

از اماکن تاریخی و باستانی این شهر می‌توان به قلعه مانداگارانا، مسجد جامع، امامزاده احمد، امامزاده ابراهیم، تپه باستانی سیوان و بازار کوزه‌فروشان، مسجد بازار، کاروانسرای عباسی و... اشاره کرد.

شهر مرند به دلیل قرارگرفتن در شاهراه ارتباط ایران ـ اروپا از موقعیت بی‌نظیر جغرافیایی و ارتباطی برخوردار است. بزرگ­راه تبریز ـ مرند، جاده مرند ـ بازرگان، جاده مرند ـ جلفا از مهم‌ترین راه‌های ارتباطی این شهر می‌باشد. این شهر در مسیر راه آهن برقی تبریز به جمهوری آذربایجان قرار دارد.

مهتر قالیان و نور مرند          میلشان جز به سربلندی نیست

دو کریمند راست باید گفت             که مرا طبع کژ پسندی نیست

هر کجا دل شکسته‌ای بینند           کارشان جز شکسته بندی نیست

لیک چون طالعم به صحبتشان        نیست، در دل مرا نژندی نیست

چون مهذب مراست وان دو نه‌اند      عافیت هست و دردمندی نیست

چون مرا سندس است و استبرق            شاید ار قالی مرندی نیست

خاقانی

محمدرضااسدی بازدید : 36 دوشنبه 22 خرداد 1402 زمان : 8:39 نظرات (0)

حضرت زهرا(س) اولین شهید راه ولایت می­ باشند؛ در روزهای سخت تنهایی که یکصد هزار مسلمان حاضر در روز غدیر، صم و بکم تماشاگر ظلم اصحاب سقیفه بودند، حضرت زهرا(س) به همراه تعداد انگشت شماری از صحابه به دفاع از حریم ولایت برخاستند و تا آخرین نفس در این راه ثابت­ قدم ماندند. آن حضرت(س) خطاب به مولایشان، امیرمومنان مي­ فرمايند: «روحي لروحك الفداء و نفسي لنفسك الوقاء؛ جانم فداي جان تو و نفس من نگاهبان نفس تو باد!»(الكوكب الدرّي، ج1، ص196)... در نهایت آن حضرت(س) با قرار گرفتن در بین در و دیوار جام شهادت را به سرکشیدند.

«مقاتل بن عطیه می‏ گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهرا علیهما السلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت و حضرت به[بستر] بیماری افتاد تا آن که از دنیا رفت.»(الامامة و الخلافة، ص160)

علامه مجلسی در بحارالانوار به نامه­ ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می­ نماید که در آن می­ نویسد: «در حالی که او [حضرت زهرا] سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است...»(بحارالانوار، ج30، ص294)

محمدرضااسدی بازدید : 45 شنبه 09 اردیبهشت 1402 زمان : 8:38 نظرات (0)

احرام در نماز یعنی گفتن تکبیر آغازین؛ انسان نمازگزار با گفتن «اللّه اکبر» در ابتدای نماز، به طور رسمی وارد نماز می ­شود و اموري از قبیل خوردن، آشامیدن، سخن گفتن با مردم و... كه قبل از آن بر او مباح بود، حرام مي ­گردد. تكبيره الاحرام را تكبيره الافتتاح نيز مي گويند، زيرا با گفتن آن نماز شروع مي­ شود. برخی از فقها، تكبيره الاحرام را مانند تلبيه در حج می­ دانند كه با گفتن آن حاجي محرم شده و محرمات حال احرام بر او حرام مي­­ شود.(ر.ک: مصباح الفقیه، ج 11، ص427) گفتن تکبیره الاحرام از واجبات و ارکان نماز است. اگر نمازگزار به عمد یا سهو، تکبیر نگوید یا خللی در آن ایجاد کند، نمازش باطل است و باید آن را دوباره بخواند.

نمازگزار با گفتن تكبیر، عظمت خداوند را یادآوری نموده و او را از همه کس و همه چیز بزرگتر می­ داند؛ متقابلاً خدا نیز او را بزرگ می ­دارد. امام حسن عسكرى(ع) در این باره فرموده ­اند: «هنگامى كه نمازگزار دو دستش را جهت گفتن الله اكبر بالا می برد و ثناى خدا می­ گوید، خداى تعالى به ملائكه خود چنین فرماید: اى عبادت كنندگان من آیا نمى­ بینید بنده­ ام را كه چگونه مرا بزرگ و عظیم شمرده و از شریك و نظیر پاك دانست؟ شما را شاهد مى­ گیرم به درستى كه به زودى من او را در دار جلالم، بزرگ و عظیم خواهم كرد و او را در دار كرامتم، از گناهان پاك مى­ سازم و از عذاب جهنّم و آتش آن حفظ مى­ كنم.»(بحارالانوار، ج82، ص221)

بدیهی است گفتن تکبیر باید صادقانه و از روی اعتقاد و اخلاص قلبی باشد و نمازگزار واقعا همه را در مقابل خدا کوچک و حقیر بداند. امام صادق(ع) می ­فرمایند: «پس به هنگام نماز دل خود را بیازماى. اگر در عمق جان، شیرینى نماز و سرور و بهجت آن را مى­ یابى و دلت از راز و نیاز با او شادمان است و از گفتگو با او لذت مى ­برد، بدان كه خداوند تو را در تكبیرى كه بر زبان رانده ­اى تصدیق فرموده است و گر نه، بدان فقدان لذّت مناجات و محرومیت از شیرینى عبادت دلیل بر این است كه خداوند تو را در گفتن تكبیرات دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.»(بحارالانوار، ج81، ص230)

محمدرضااسدی بازدید : 43 جمعه 08 اردیبهشت 1402 زمان : 7:50 نظرات (0)

در عرف مردم، به ویرانه ­ای که اثری از آبادی در آن نیست، خرابات گفته می ­شود. اهل عرفان و تصوف نیز میخانه را خرابات نامیده ­اند؛ علت این نامگذاری، خراب شدن آثار تعیّن از وجود انسان است. بنابراین، خرابات جا و مقامی است که سالک در آن از شراب محبت یا جذبات و تجلیات الهی از خود بی‌خود شده و خراب می‌گردد. خرابات که اغلب در مقابل مسجد قرار می‌گیرد و نماد مکانی است که در آن انسان به فقر و عبودیت خود اعتراف کرده و کمالی را به خود نسبت نمی‌دهد.

بی نام و نشان شو که در این کوی خرابات           بی نام و نشان هر که شود نیک به نام است

می نوش می عشق که پاک است و حلال است           این می نه شرابی است که در شرع حرام است

شاه نعمت الله ولی

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم                        این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

حافظ

در کل به کسی که از صفات بشریت و وجود جسمانی فانی شده است خراب گفته می ­شود؛ فانی مطلقی که وجود اضافی او در وجود مطلق خدا و ذات حق فنا شده باشد.

خراباتی شدن از خود رهایی است        خودی کفر است ور خود پارسایی است

نشانی داده‌اندت از خرابات        که «التوحید اسقاط الاضافات»

خرابات از جهان بی‌مثالی است      مقام عاشقان لاابالی است

خرابات آشیان مرغ جان است         خرابات آستان لامکان است

خراباتی خراب اندر خراب است     که در صحرای او عالم سراب است

شیخ محمود شبستری

محمدرضااسدی بازدید : 47 پنجشنبه 07 اردیبهشت 1402 زمان : 19:04 نظرات (0)

یکی از وقایع مهم زندگانی حضرت ابراهیم(ع) سرد شدن آتش نمرودیان بود. بر اساس آیات قرآن، مردم زمان حضرت ابراهیم(ع) بت‌پرست بودند. آن حضرت(ع) بارها آنها را به خداپرستی و دوری از بت­ها فرا‌خواند ولی آنها نپذیرفتند. حضرت ابراهیم(ع) تصمیم گرفت که به مردم درسی بدهد. ابراهیم(ع) در روز عید که مردم از شهر بیرون می‌رفتند با بیان اینکه «من بیمار هستم» در شهر ماند. وقتی كه شهر كاملاً خلوت شد، یك تبر با خود برداشت و به معبد رفت و ـ غیر از بت بزرگ ـ تمامی بت‌ها را شکست.

مردم با دیدن بت­های شکسته، احتمال دادند حضرت ابراهیم(ع) آنها را شکسته است. آن حضرت(ع) را احضار و در مورد شکستن بت­ها سؤال کردند، ایشان گفتند: از بت بزرگ بپرسید. مردم پاسخ دادند که این بت نمی ­تواند حرف بزند. حضرت ابراهیم(ع) فرمودند: پس چرا او را پرستش می‌کنید. بت ­پرستان که جوابی نداشتند تصمیم گرفتند او را در آتش بسوزانند.

هیزم فراوانى جمع كردند. نمرود با لشكریانش آمدند تا سوختن حضرت ابراهیم(ع) را ببینند؛ آن حضرت(ع) را در منجنیق گذاشتند و به طرف خرمنی از آتش پرتاب كردند. جبرئیل نازل شد و گفت: «ابراهیم! آیا حاجت و درخواستی داری من برآورده سازم؟» حضرت ابراهیم(ع) جواب دادند: «به تو احتیاجی ندارم، خدا کافی و کفیل من است.» جبرئیل گفت: «پس از خدا بخواه تا نجاتت دهد.» حضرت ابراهیم(ع) گفتند: «همین که او مرا در این حال می‌بیند کافی است.»

از امام باقر(ع) روایت شده ­است كه فرمودند: «دعای حضرت ابراهیم(ع) در آن روز این بود كه گفت: «یا أحد یا صمد، یا من‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ » سپس گفت: «...تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّه‏» پس خداى تبارك و تعالى فرمود: تو را كفایت كردم. به آتش خطاب فرمود: «سرد باش» در این وقت سرما چنان شد كه دندان­هاى ابراهیم از سرما به هم می­ خورد تا اینكه به دنبال آن خداى عز و جل فرمود: «قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم؛ ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»(انبیاء، آیه69)(روضة كافی، ج‏2 ، ص220)

به دستور خدا، آتش برای او سرد و بی‌خطر گردید و حضرت ابراهیم(ع) از درون آتش که به گلستان تبدیل شده بود سالم بیرون آمدند.(ر.ک: ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى، ص154)

محمدرضااسدی بازدید : 41 چهارشنبه 06 اردیبهشت 1402 زمان : 16:51 نظرات (0)

اگرچه حقیر عضو هیأت علمی آموزشی دانشگاه تبریز بودم و بیشتر وقتم برای تدریس و مطالعه برای آن، صرف می­شد ولی گهگاه به‌ضرورت و یا احساس نیاز، دست به قلم می­بردم و سیاه‌مشقی تقدیم خوانندگان می­کردم. این نوشته­ها از نظر کمیت زیاد نبود و از نظر کیفیت هم خوانندگان قضاوت خواهند کرد.

مقالات و یادداشت ­ها، گاه در همایشی ارائه می ­شد و در مجموعه مقالات چاپ می­ گردید و گاه به نشریات ارسال می گردید. اصحاب رسانه هم لطف داشتند و چاپ می­ کردند. در نتیجه به صورت پراکنده منتشر شده است. در این ایام فراغت و زمان گرگ‌ و میش زندگی پیش از غروب، هوس کردم که آنها را در دفتری جمع کنم تا یادگاری باشد برای آیندگان؛ شاید به درد کسی بخورد.

در دوران بازنشستگی که فرصت زیادی دارم، آنها را در چند دفتر با مجموعه‌ای تحت عنوان سپنج گرد آورده ­ام؛ اگرچه سپنج در ظاهر یعنی مجموعه سه مقاله و پنج یادداشت؛ ولی در اصل یعنی محصول عمر کوتاه سه و پنج روزه گذرا که ندانستیم از کجا آمده ­ایم و آمدنمان بهر چه بود و الان هم نمی­ دانیم به کجا می ­رویم و چه سرنوشتی پیش روی ماست: خالدین فی النار یا روح و ریحان و جنه النعیم.

ما که سرمایه ارزشمند عمر را به بطالت گذراندیم؛ نه آموزشمان به درد کسی خورد و نه پژوهشمان گرهی از مشکلات جامعه باز کرد. امید که خدا از سر تقصیراتمان بگذرد و آیندگان مثل ما نباشند و سرمایه عمرشان را درست مصرف کنند. به فرموده حضرت امام خمینی (ره):

از درس و بحث و مدرسه ­ام حاصلی نشد   کی می ­توان رسید به دریا ازین سراب

هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم         چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش      در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد می‌کنند      در خرقه‌شان به غیر «منم» تحفه‌ای میاب
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر     پنهان نموده ­ایم چو پیری پس خضاب
دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن         تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب

تعداد صفحات : 38

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 380
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 37
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 58
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 86
  • بازدید ماه : 1,030
  • بازدید سال : 5,906
  • بازدید کلی : 38,824