loading...

یادداشتهای پراکنده

محمدرضااسدی بازدید : 30 شنبه 14 مرداد 1402 زمان : 11:39 نظرات (0)

بیت الاحزان، بیت الحزن و کلبه احزان: خانه غم­ ها؛ اول بار در مورد حضرت یعقوب(ع) به کار رفته است؛ خانه­ ای که آن حضرت(ع) در آن می ­نشست و در فراق حضرت یوسف(ع) می­ گریست .

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و مصیبت­ هایی که بر اهل بیت(ع) وارد شد. بیشتر اوقات حضرت زهرا(س) با گریه همراه بود؛ گاه بر سر قبر پدر گرامی حاضر می ­شدند و مرثیه می­ خواندند و می­ گریستند و گاه بر مزار شهدای احد می­ رفتند و ناله  می­ کردند به طوری که هیچ­گاه  آن حضرت(س) را خندان ندیدند.

مطابق برخی گزارش‌ها، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و به دنبال تألّمات شدید روحی حضرت فاطمه(س) و نارضایتی از وضع موجود، امام علی(ع) مکانی را در قبرستان بقیع، برای ایشان ساختند تا در آن به عزاداری در ماتم پدر خود بنشینند. این مکان بیت الاحزان نامیده شد. آن حضرت(س) روزها با دو فرزند خود حسنین(ع) به بیت الاحزان می‌رفتند و هنگام غروب امیرالمؤمنین ایشان را به خانه برمی‌گرداندند. (ر.ک: ناسخ التواریخ، ج ۴) معروفترین «بیت الاحزان» مکانی در جانب جنوبی قبر عباس بن عبدالمطلب در قبرستان بقیع است که «بیت الحزن» نیز نامیده شده است.

محمدرضااسدی بازدید : 36 یکشنبه 18 تیر 1402 زمان : 18:14 نظرات (0)

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست           لیک کس را دید جان دستور نیست

مولوی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت           نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

سعدی

رابطه جان و تن یکی از مباحث مهم در تاریخ اندیشه بشری است. اندیشمندان در این زمینه دیدگاه‌های متفاوتی بیان کرده ­اند. اغلب آنها دو گانگی جان و تن را باور دارند ولی در تبیین نوع ارتباط این دو اختلاف نظر دارند.

بعضی جان و تن را دشمن هم می ­دانند و بعضی رابطه آن دو را دوستانه خوانده ­اند. افلاطون فیلسوف و مولوی عارف، جان را پرنده‌ای نامیده ­اند که در قفس تن زندانی شده است. بدیهی است که ارتباط قفس و پرنده دوستانه نمی ­تواند باشد. قفس یعنی محرومیت از هر گونه پرواز و سیر؛ جان مانند پرنده در قفس تن اسیر است و پرنده برای آزادی و پرواز باید آن را  بشکند. بنابر این هیچ مرغی قفس آهنین(نشکن) نمی ­خواهد:

معاذالله که مرغ جان قفس را آهنین خواهد         معاذالله که سیمرغی در این تنگ آشیان باشد

مولوی

برخی هم مانند ارسطو و اغلب اندیشمندان اسلامی جان و تن را لازم و ملزوم هم می­ دانند. به این معنی که تن وسیله رشد و تکامل جان است. ارسطو در این باره می گوید: « تن را لازم است برای جان پرورش دهند و نفسانیات را تابع اراده عقلی سازند تا نفس آماده و قابل تفکر و تعقل شود، که آن خوشی حقیقی زندگی و غایت مطلوب است.»(تربیت بدنی از دیدگاه اندیشمندان غرب، ص 111)

بدین جهت در اسلام تنها به تربیت و پرورش جسم توجه نشده است، بلکه به موازات جسم به روح نیز توجه شده و دستورات فراوانی در زمینه تربیت و تقویت آن داده شده است. از نظر اسلام، پرداختن صرف به جسم ارزش چندانی ندارد و انسان را در محدوده حیوانیت نگه می ­دارد. نمی ­توان میان جان و تن جدایی انداخت. اگرچه دیدن و شنیدن با حواس جسمانی انجام می­ گیرد ولی چشم و گوش انسان، جدای از جان نمی ­توانند کاری انجام دهند؛ اگر هم انجام دهند در مرحله حیوانی می ­باشد. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لايَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ‏ايم [چرا كه آنها] دلهايى دارند كه با آن[حقايق را] دريافت نمى ­كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى ‏بينند و گوش­ هايى دارند كه با آنها نمى ‏شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ترند [آرى] آنها همان غافلان هستند.»(اعراف، آیه۱۷۹) یعنی حواس آنها وظایف روانی خود را انجام نمی ­دهند، اگر چه از نظر ترکیب فیزیولوژی صحیح و سالم هستند وکار می­ کنند.

شهید مرتضی مطهری نیز در این باره  می ­نویسند: « اگر کسی تمام همش تقویت جسمش باشد، نقص کارش این نیست که جسمش را تقویت کرده و مثلا نگذاشته دندانش خراب شود، بلکه این است که جنبه ­های دیگر را مهمل گذاشته است. آن چیزی که در مورد این افراد بد است، حصر است؛ مثلا بازی کردن بچه بد نیست، بلکه لازم است، ولی این که فقط بازی کند بد است... تضعیف جسم در روش­ های غیر اسلامی یعنی همان روش معروف هندی، مطلوب است. آنها با پرورش جسم به همین معنا هم مخالفند، می­ گویند: جسم و قوای جسمانی را باید ضعیف نگه داشت. این در اسلام نیست ولی شک ندارد که تقویت و تربیت جسم برای انسان، از نظر اسلام هدف نیست؛ مطلوب هست، ولی نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان وسیله و شرط؛ یعنی انسان جسم سالم و قوی نداشته باشد، روح سالم هم نخواهد داشت.»(تعلیم و تربیت در اسلام، ص66)

با توجه به رابطه تنگاتنگ جان و تن، هرچیزی که یکی از آنها را تحت تأثیر قرار دهد بدون تردید در دیگری هم اثر می  گذارد.

محمدرضااسدی بازدید : 41 سه شنبه 06 تیر 1402 زمان : 16:39 نظرات (0)

 روز قیامت، روز شمار، یوم الحساب:

گوییا باور نمی ­دارند روز داوری      کاین همه قلب و دغل در کار داور می­ کنند

                                                                              حافظ

به محشر داوری­ ها با تو دارم            اگر شور تو در محشر نباشد

                                                                 سعدی

     روز حساب و داوری از باورهای اساسی ادیان ابراهیمی است؛ روز معینی که به حساب تمامی مخلوقات رسیدگی می‌شود. بنا بر آیات قرآن، در آن روز مردگان زنده می‌شوند و خداوند به حساب آنها رسیدگی می‌کند. برای حسابرسی، علاوه بر تجَسَّم اعمال، نامه عمل انسان­ ها ـ که تمام اعمال در آن ضبط شده است ـ به آنها داده می‌شود. کسانی که نامه اعمالشان را با دست چپ می­ گیرند، اهل دوزخ و آنان که نامه اعمالشان را با دست راست می ­گیرند، اهل بهشت هستند. گواهانی نیز که شاهد اعمال انسان­ها بوده‌اند، برای دادن شهادت‌ حضور دارند. در آن روز اعمال انسان ­ها با پیشوایان دینی سنجیده می‌شود و کسی که اعمال و اعتقاداتش شباهت بیشتری با اعمال و اعتقادات ایشان داشته باشد، سعادتمندتر خواهد بود.

     روز قیامت روز داوری خداست. خداوند در میان انسان­ ها حکم می کند و به تمام اختلافاتی که در دنیا داشتند، پایان داده می ­شود: «اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ خداوند در روز قیامت در مورد آنچه با یکدیگر در آن اختلاف می­ کردید، داورى خواهد کرد.»(حج، آیه۶۹)

     حدود هفتاد نام و وصف درباره قیامت، در قرآن مجید آمده است از جمله: یوم الدین، یوم القیامة، یوم الحساب، یوم الجمع، یوم الفصل، یوم الخروج، یوم الموعود و... به آن روز، قیامت کبری نیز گفته می‌شود، در برابر قیامت صغری و برزخ که بلافاصله پس از مرگ انسان آغاز می‌گردد و تا زمان قیامت کبری ادامه دارد.(ر.ک: فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۹۷۴ ؛ علم الیقین، ج۲، ص۱۰۳۳)

محمدرضااسدی بازدید : 39 پنجشنبه 01 تیر 1402 زمان : 9:15 نظرات (0)

به گواهی تاریخ، اهل بیت پیامبر اکرم(ص) به دلیل برخورداری از کمالات و ویژگی‌های منحصر به فردی نظیر علم، عصمت و... نسبت به دیگران فضیلت و برتری دارند. بنابر استدلال‌های علمای شیعه، امامت اهل بیت(ع) دلیلی بر افضلیت آنان است. فلسفه امامت اقتضا می‌کند امام به عنوان مسؤول هدایت و رهبری دینی و دنیوی مردم، از همه افضل و شایسته‌تر باشد تا مردم از او به عنوان یک الگو تبعیت کنند. بنابراین همه امامان دوازده‌گانه شیعه، کامل‌ترین شخص زمان خود بوده‌اند.

یکی از دلایل برتری اهل بیت(ع)، آیه مباهله است، بر اساس این آیه، پیامبر اکرم(ص) مأموریت یافتند همراه خود، افرادی را برای مباهله با مسیحیان ببرند. آن حضرت(ص)، حضرت علی(ع)، حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) را برگزیدند. بدیهی است برای مباهله باید کسانی برگزیده ‌شوند که از نظر ایمان از جایگاه بالایی برخوردار باشند؛ بی­ شک اگر افراد دیگری هم از چنان جایگاه ایمانی و معنوی برخوردار بودند، انتخاب می­ شدند. ابوریاح، از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است اگر در روی زمین افرادی گرامی‌تر از علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) وجود داشت خداوند به من دستور می‌داد که به واسطه آنان مباهله کنم، لکن خداوند به من دستور داد که به کمک آنان مباهله کنم، آنان برترین افرادند.(ر.ک: ینابیع المودة، ص۲۸۷)

از دیگر ادله نقلی بر افضل بودن اهل بیت پیامبر(ص) حدیث ثقلین است. بنابر این حدیث، پیامبر اعظم(ص) اهل بیت عصمت و طهارت را در کنار قرآن قرار داده، هردو را ثقل نامیده ­اند: «...إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ـ کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی ـ أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی...؛ من در میان شما دو چیز باقی می‌گذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم هستند. ای مردم بشنوید! من به شما رساندم که شما در کنار حوض بر من وارد می‌شوید، پس من از شما درباره رفتارتان با این دو یادگار ارزشمند سؤال خواهم کرد، یعنی کتاب خدا و اهل بیتم...»(اصول کافی، ج۱، ص۲۹۴)

سعدالدین تفتازانی در این باره گفته است: «مفاد آیه تطهیر و حدیث ثقلین برتری اهل بیت بر دیگران است و ملاک برتری آنان، صرف انتساب آنها به پیامبر نیست، زیرا بر اساس قرآن و سنت و اجماع، ملاک برتری علم و تقواست، این ملاک در اهل بیت وجود دارد، این مطلب از قرار گرفتن آنان در کنار قرآن و وجوب تمسک به آنان به دست می‌آید، زیرا تمسک به قرآن جز عمل به علم و هدایت قرآن نیست، همین گونه است تمسک به عترت.»( جامع ‌المقاصد فی شرح‌ المقاصد، ج۵، ص۳۰۱)

علاوه بر آنها، آیات و روایات دیگری مانند آیه مودت (شوری، آیه۲۳) حدیث سفینه، حدیث باب الحطة، حدیث نجوم و مانند آنها نیز به برتری اهل بیت(ع) دلالت دارد.

اگر چه برخی از علمای اهل سنت، علاوه بر خاندان علی(ع) و فاطمه(س)، همسران پیامبر(ص)، آل‌ عباس، آل ‌عقیل و آل ‌جعفر را نیز از اهل بیت می‌دانند ولی از دیدگاه شیعه، منظور از اهل بیت، حضرت زهرا(س) و نوادگان پیامبر اکرم(ص) هستند که از ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) آغاز می‌شود و تا حضرت حجت(عج) ادامه می‌یابد. (ر.ک: همان، ج10، ص66).

در روایتی از ام‌سلمه نقل شده است: «ان النبی(ص) جلل علی علیَ و حسن و حسین و فاطمة کساء ثم قال: اللّهم هولاء اهل بیتی و خاصتی، اللّهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا. فقالت ام سلمة: یا رسول اللّه (ص)! انا منهم؟ قال: انک الی خیر؛ پیامبر(ص) کسا را بر روی علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) کشیدند و گفتند: «خدایا اینها اهل بیت من هستند. پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاک و پاکیزه گردان.» در این هنگام ام‌سلمه عرض کرد: آیا من‌ هم از زمره آنان هستم. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: شما انسان خوبی هستی.»(المسند، ج9، ص197)

بنابر این اهل بیت(ع) شامل خانواده نسبی پیامبر(ص) است که با حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) آغاز می‌شود و با نسل آنها تا امام دوازدهم شیعیان استمرار می‌یابد. انتساب به بیت نبی مکرم اسلام (ص) دارای ملاک‌های اسلامی و قرآنی خاص است و صرف اهل خانه بودن دلیل بر این انتساب خاص نیست.

محمدرضااسدی بازدید : 42 پنجشنبه 25 خرداد 1402 زمان : 15:07 نظرات (0)

از شهرهای استان آذربایجان شرقی است که در ۶۵ کیلومتری شمال غرب تبریز واقع شده‌است. این شهر با ۲۸ کیلومتر مربع مساحت، دومین شهر بزرگ استان و ۱۵۶۸۷۳نفر جمعیت، سومین شهر پرجمعیت استان پس از تبریز و مراغه محسوب می‌شود.

بطلیموس، جغرافی‌دان یونانی که قبل از میلاد می‌زیسته، از این شهر به نام «ماندگار» نام برده و آن را یکی از آبادترین شهرها در تاریخ می‌خواند. در روایات باستانی ارامنه آمده‌است که همسر نوح در مرند مدفون شده ‌است.(ر.ک: سفرنامه شاردن، ص۴۰ ؛ سفرنامه تاورنیه، ص۵۴)

اهالی شهر مرند، به زبان ترکی آذری و با لهجه محلی صحبت می­ کنند. شهر مرند نسبت به شهرهای دیگر استان، بیشتر جاذبه تجارتی دارد و مردم به مشاغل تجارت خُرد روی آورده‌اند. شهر مرند، یکی از کانون‌های مهم قالی‌بافی در سطح کشور محسوب می‌شود. سبدبافی، سفال‌گری و سرامیک‌سازی از دیگر صنایع این شهر است.

اقتصاد مرند بر پایه کشاورزی استوار است. تمام منطقه مرند بنا به شرایط طبیعی برای دامداری و کشاورزی مناسب می‌باشد.  محصولات مهم مرند گندم، جو، حبوبات و صیفی­ جات می‌باشد. محصولات باغی از جمله زردآلو، انگور، سیب زنوز، پسته یامچی و زعفران بناب علاوه بر مصارف داخلی به سایر شهرها صادر می‌شود.

از اماکن تاریخی و باستانی این شهر می‌توان به قلعه مانداگارانا، مسجد جامع، امامزاده احمد، امامزاده ابراهیم، تپه باستانی سیوان و بازار کوزه‌فروشان، مسجد بازار، کاروانسرای عباسی و... اشاره کرد.

شهر مرند به دلیل قرارگرفتن در شاهراه ارتباط ایران ـ اروپا از موقعیت بی‌نظیر جغرافیایی و ارتباطی برخوردار است. بزرگ­راه تبریز ـ مرند، جاده مرند ـ بازرگان، جاده مرند ـ جلفا از مهم‌ترین راه‌های ارتباطی این شهر می‌باشد. این شهر در مسیر راه آهن برقی تبریز به جمهوری آذربایجان قرار دارد.

مهتر قالیان و نور مرند          میلشان جز به سربلندی نیست

دو کریمند راست باید گفت             که مرا طبع کژ پسندی نیست

هر کجا دل شکسته‌ای بینند           کارشان جز شکسته بندی نیست

لیک چون طالعم به صحبتشان        نیست، در دل مرا نژندی نیست

چون مهذب مراست وان دو نه‌اند      عافیت هست و دردمندی نیست

چون مرا سندس است و استبرق            شاید ار قالی مرندی نیست

خاقانی

محمدرضااسدی بازدید : 36 دوشنبه 22 خرداد 1402 زمان : 8:39 نظرات (0)

حضرت زهرا(س) اولین شهید راه ولایت می­ باشند؛ در روزهای سخت تنهایی که یکصد هزار مسلمان حاضر در روز غدیر، صم و بکم تماشاگر ظلم اصحاب سقیفه بودند، حضرت زهرا(س) به همراه تعداد انگشت شماری از صحابه به دفاع از حریم ولایت برخاستند و تا آخرین نفس در این راه ثابت­ قدم ماندند. آن حضرت(س) خطاب به مولایشان، امیرمومنان مي­ فرمايند: «روحي لروحك الفداء و نفسي لنفسك الوقاء؛ جانم فداي جان تو و نفس من نگاهبان نفس تو باد!»(الكوكب الدرّي، ج1، ص196)... در نهایت آن حضرت(س) با قرار گرفتن در بین در و دیوار جام شهادت را به سرکشیدند.

«مقاتل بن عطیه می‏ گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهرا علیهما السلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت و حضرت به[بستر] بیماری افتاد تا آن که از دنیا رفت.»(الامامة و الخلافة، ص160)

علامه مجلسی در بحارالانوار به نامه­ ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می­ نماید که در آن می­ نویسد: «در حالی که او [حضرت زهرا] سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است...»(بحارالانوار، ج30، ص294)

محمدرضااسدی بازدید : 45 شنبه 09 اردیبهشت 1402 زمان : 8:38 نظرات (0)

احرام در نماز یعنی گفتن تکبیر آغازین؛ انسان نمازگزار با گفتن «اللّه اکبر» در ابتدای نماز، به طور رسمی وارد نماز می ­شود و اموري از قبیل خوردن، آشامیدن، سخن گفتن با مردم و... كه قبل از آن بر او مباح بود، حرام مي ­گردد. تكبيره الاحرام را تكبيره الافتتاح نيز مي گويند، زيرا با گفتن آن نماز شروع مي­ شود. برخی از فقها، تكبيره الاحرام را مانند تلبيه در حج می­ دانند كه با گفتن آن حاجي محرم شده و محرمات حال احرام بر او حرام مي­­ شود.(ر.ک: مصباح الفقیه، ج 11، ص427) گفتن تکبیره الاحرام از واجبات و ارکان نماز است. اگر نمازگزار به عمد یا سهو، تکبیر نگوید یا خللی در آن ایجاد کند، نمازش باطل است و باید آن را دوباره بخواند.

نمازگزار با گفتن تكبیر، عظمت خداوند را یادآوری نموده و او را از همه کس و همه چیز بزرگتر می­ داند؛ متقابلاً خدا نیز او را بزرگ می ­دارد. امام حسن عسكرى(ع) در این باره فرموده ­اند: «هنگامى كه نمازگزار دو دستش را جهت گفتن الله اكبر بالا می برد و ثناى خدا می­ گوید، خداى تعالى به ملائكه خود چنین فرماید: اى عبادت كنندگان من آیا نمى­ بینید بنده­ ام را كه چگونه مرا بزرگ و عظیم شمرده و از شریك و نظیر پاك دانست؟ شما را شاهد مى­ گیرم به درستى كه به زودى من او را در دار جلالم، بزرگ و عظیم خواهم كرد و او را در دار كرامتم، از گناهان پاك مى­ سازم و از عذاب جهنّم و آتش آن حفظ مى­ كنم.»(بحارالانوار، ج82، ص221)

بدیهی است گفتن تکبیر باید صادقانه و از روی اعتقاد و اخلاص قلبی باشد و نمازگزار واقعا همه را در مقابل خدا کوچک و حقیر بداند. امام صادق(ع) می ­فرمایند: «پس به هنگام نماز دل خود را بیازماى. اگر در عمق جان، شیرینى نماز و سرور و بهجت آن را مى­ یابى و دلت از راز و نیاز با او شادمان است و از گفتگو با او لذت مى ­برد، بدان كه خداوند تو را در تكبیرى كه بر زبان رانده ­اى تصدیق فرموده است و گر نه، بدان فقدان لذّت مناجات و محرومیت از شیرینى عبادت دلیل بر این است كه خداوند تو را در گفتن تكبیرات دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.»(بحارالانوار، ج81، ص230)

محمدرضااسدی بازدید : 43 جمعه 08 اردیبهشت 1402 زمان : 7:50 نظرات (0)

در عرف مردم، به ویرانه ­ای که اثری از آبادی در آن نیست، خرابات گفته می ­شود. اهل عرفان و تصوف نیز میخانه را خرابات نامیده ­اند؛ علت این نامگذاری، خراب شدن آثار تعیّن از وجود انسان است. بنابراین، خرابات جا و مقامی است که سالک در آن از شراب محبت یا جذبات و تجلیات الهی از خود بی‌خود شده و خراب می‌گردد. خرابات که اغلب در مقابل مسجد قرار می‌گیرد و نماد مکانی است که در آن انسان به فقر و عبودیت خود اعتراف کرده و کمالی را به خود نسبت نمی‌دهد.

بی نام و نشان شو که در این کوی خرابات           بی نام و نشان هر که شود نیک به نام است

می نوش می عشق که پاک است و حلال است           این می نه شرابی است که در شرع حرام است

شاه نعمت الله ولی

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم                        این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

حافظ

در کل به کسی که از صفات بشریت و وجود جسمانی فانی شده است خراب گفته می ­شود؛ فانی مطلقی که وجود اضافی او در وجود مطلق خدا و ذات حق فنا شده باشد.

خراباتی شدن از خود رهایی است        خودی کفر است ور خود پارسایی است

نشانی داده‌اندت از خرابات        که «التوحید اسقاط الاضافات»

خرابات از جهان بی‌مثالی است      مقام عاشقان لاابالی است

خرابات آشیان مرغ جان است         خرابات آستان لامکان است

خراباتی خراب اندر خراب است     که در صحرای او عالم سراب است

شیخ محمود شبستری

محمدرضااسدی بازدید : 48 پنجشنبه 07 اردیبهشت 1402 زمان : 19:04 نظرات (0)

یکی از وقایع مهم زندگانی حضرت ابراهیم(ع) سرد شدن آتش نمرودیان بود. بر اساس آیات قرآن، مردم زمان حضرت ابراهیم(ع) بت‌پرست بودند. آن حضرت(ع) بارها آنها را به خداپرستی و دوری از بت­ها فرا‌خواند ولی آنها نپذیرفتند. حضرت ابراهیم(ع) تصمیم گرفت که به مردم درسی بدهد. ابراهیم(ع) در روز عید که مردم از شهر بیرون می‌رفتند با بیان اینکه «من بیمار هستم» در شهر ماند. وقتی كه شهر كاملاً خلوت شد، یك تبر با خود برداشت و به معبد رفت و ـ غیر از بت بزرگ ـ تمامی بت‌ها را شکست.

مردم با دیدن بت­های شکسته، احتمال دادند حضرت ابراهیم(ع) آنها را شکسته است. آن حضرت(ع) را احضار و در مورد شکستن بت­ها سؤال کردند، ایشان گفتند: از بت بزرگ بپرسید. مردم پاسخ دادند که این بت نمی ­تواند حرف بزند. حضرت ابراهیم(ع) فرمودند: پس چرا او را پرستش می‌کنید. بت ­پرستان که جوابی نداشتند تصمیم گرفتند او را در آتش بسوزانند.

هیزم فراوانى جمع كردند. نمرود با لشكریانش آمدند تا سوختن حضرت ابراهیم(ع) را ببینند؛ آن حضرت(ع) را در منجنیق گذاشتند و به طرف خرمنی از آتش پرتاب كردند. جبرئیل نازل شد و گفت: «ابراهیم! آیا حاجت و درخواستی داری من برآورده سازم؟» حضرت ابراهیم(ع) جواب دادند: «به تو احتیاجی ندارم، خدا کافی و کفیل من است.» جبرئیل گفت: «پس از خدا بخواه تا نجاتت دهد.» حضرت ابراهیم(ع) گفتند: «همین که او مرا در این حال می‌بیند کافی است.»

از امام باقر(ع) روایت شده ­است كه فرمودند: «دعای حضرت ابراهیم(ع) در آن روز این بود كه گفت: «یا أحد یا صمد، یا من‏ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ » سپس گفت: «...تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّه‏» پس خداى تبارك و تعالى فرمود: تو را كفایت كردم. به آتش خطاب فرمود: «سرد باش» در این وقت سرما چنان شد كه دندان­هاى ابراهیم از سرما به هم می­ خورد تا اینكه به دنبال آن خداى عز و جل فرمود: «قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم؛ ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»(انبیاء، آیه69)(روضة كافی، ج‏2 ، ص220)

به دستور خدا، آتش برای او سرد و بی‌خطر گردید و حضرت ابراهیم(ع) از درون آتش که به گلستان تبدیل شده بود سالم بیرون آمدند.(ر.ک: ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى، ص154)

محمدرضااسدی بازدید : 41 چهارشنبه 06 اردیبهشت 1402 زمان : 16:51 نظرات (0)

اگرچه حقیر عضو هیأت علمی آموزشی دانشگاه تبریز بودم و بیشتر وقتم برای تدریس و مطالعه برای آن، صرف می­شد ولی گهگاه به‌ضرورت و یا احساس نیاز، دست به قلم می­بردم و سیاه‌مشقی تقدیم خوانندگان می­کردم. این نوشته­ها از نظر کمیت زیاد نبود و از نظر کیفیت هم خوانندگان قضاوت خواهند کرد.

مقالات و یادداشت ­ها، گاه در همایشی ارائه می ­شد و در مجموعه مقالات چاپ می­ گردید و گاه به نشریات ارسال می گردید. اصحاب رسانه هم لطف داشتند و چاپ می­ کردند. در نتیجه به صورت پراکنده منتشر شده است. در این ایام فراغت و زمان گرگ‌ و میش زندگی پیش از غروب، هوس کردم که آنها را در دفتری جمع کنم تا یادگاری باشد برای آیندگان؛ شاید به درد کسی بخورد.

در دوران بازنشستگی که فرصت زیادی دارم، آنها را در چند دفتر با مجموعه‌ای تحت عنوان سپنج گرد آورده ­ام؛ اگرچه سپنج در ظاهر یعنی مجموعه سه مقاله و پنج یادداشت؛ ولی در اصل یعنی محصول عمر کوتاه سه و پنج روزه گذرا که ندانستیم از کجا آمده ­ایم و آمدنمان بهر چه بود و الان هم نمی­ دانیم به کجا می ­رویم و چه سرنوشتی پیش روی ماست: خالدین فی النار یا روح و ریحان و جنه النعیم.

ما که سرمایه ارزشمند عمر را به بطالت گذراندیم؛ نه آموزشمان به درد کسی خورد و نه پژوهشمان گرهی از مشکلات جامعه باز کرد. امید که خدا از سر تقصیراتمان بگذرد و آیندگان مثل ما نباشند و سرمایه عمرشان را درست مصرف کنند. به فرموده حضرت امام خمینی (ره):

از درس و بحث و مدرسه ­ام حاصلی نشد   کی می ­توان رسید به دریا ازین سراب

هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم         چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش      در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد می‌کنند      در خرقه‌شان به غیر «منم» تحفه‌ای میاب
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر     پنهان نموده ­ایم چو پیری پس خضاب
دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن         تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب

محمدرضااسدی بازدید : 27 چهارشنبه 06 اردیبهشت 1402 زمان : 5:59 نظرات (0)

در نظام ارزشى اسلام، شهادت در راه خدا یک معیار اصیل معنوى است که سایر امتیازات انسانى و اعمال صالح یک فرد مسلمان را تحت­ الشعاع خود قرار مى ‏دهد و جایگاهى بس رفیع دارد. رسول گرامی اسلام(ص) در این مورد مى فرمایند: «فوق کلّ ذى برٍّ، برٌّ حتى تقتل الرّجل فى سبیل اللّه فاذا قتل فى سبیل اللّه فلیس فوقه برٌّ؛ بالاتر از هر نیکى، نیکى دیگرى است تا اینکه شخص در راه خدا به شهادت برسد. هنگامى که در راه خدا به شهادت رسید، دیگر بالاتر از آن نیکى وجود ندارد.»(اصول کافى، ج 2، ص348)

مولای متقیان على(ع) در خطبه ­ای فرمودند: «فانّ الجهاد بابٌ من ابواب الجنّة فتحه اللّه لخاصّة اولیائه و هو لباس التّقوى و درع اللّه الحصینة و جنّته الوثیقه فمن ترکه رغبه عنه البسه اللّه ثوب الذّلّ و شمله البلاء و دیّث بالصّغار و القماءة و ضرب على قلبه بالاسهاب و ادیل الحقّ منه بتضییع الجهاد و سیم الخسف و منع النّصف؛ جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است که خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است. کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خداوند لباس ذلت و خوارى را بر او مى ‏پوشاند و دچار بلا و مصیبت مى شود و کوچک و ذلیل مى‏ گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى‏ گرداند به جهت ترک جهاد به خوارى محکوم و از عدالت محروم است.»(نهج البلاغه، خطبه27)

شهادت معامله‏ عزتمندانه انسان­ هاى وارسته با خداوند و راه میانبری برای رسیدن به مقصد نهایى و هدف والاى الهى است که آنها را به حیاتى جاودانه و ابدی می­ رساند: «ولاتحسبن الّذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون؛ هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شده‏ اند، مردگانند، بلکه آنان زنده ‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏ شوند.»(آل عمران، آیه169)

زنده کدام است بر هوشیار              آنکه بمیرد به سر کوى یار

سعدى

این عقیده و معرفت باعث شده بود که یاران امام حسین با شوق وصف ناپذیری از شهادت استقبال کنند. محمد بن عماره، از پدرش نقل می ­کند که به امام صادق(ع) عرض کردم: «اخبرنی عن اصحاب الحسین(ع) و إقدامهم علی الموت. فقال: إنهم کشف لهم الغطاء حتی راوا منازلهم من الجنه، فکان الرجل منهم یقدم علی القتل لیبادر إلی حوراء یعانقا و إلی مکانه من الجنه؛ مرا از یاران امام حسین(ع) خبر ده که چگونه بر مرگ می ­شتافتند؟ فرمودند: همانا پرده[عادت و غفلت] از پیش دیده آنان برداشته شده بود تا آنجا که جایگاه خویش را در بهشت می­ دیدند. هر مرد از آنان چنان بود که وقتی به سوی مرگ، گام برمی­ داشت؛ گویی که می­ رفت تا با حوری­ های بهشت هم آغوش گردد و جایگاه خود در بهشت را دریابد.»(علل الشرایع، ج1، ص229)

محمدرضااسدی بازدید : 36 دوشنبه 04 اردیبهشت 1402 زمان : 6:02 نظرات (0)

در باره تعداد ياران امام حسين(ع) روایت ­های مختلفی وجود دارد؛ مسعودى تعداد آنها را ششصد نفر ـ پانصد سواره و صد پياده ـ نقل کرده است.(مروج الذهب، ج3، ص70) عمار دهنى به نقل از امام باقر(ع) می­ گوید: که آنها  یکصد و چهل و پنج نفر ـ صد نفر پياده و چهل و پنج نفر سواره ـ بوده ­اند.(تاريخ طبرى، ج5، ص389) حصين بن عبدالرحمن از سعد بن عبيده ـ كه خود شاهد ماجرا بوده است ـ آنها را صد نفر اعلام کرده است.( همان ، ص393)

شيخ مفيد(ارشاد، ص233)، ابوحنيفه دينورى(الاخبارالطوال، ص256)، يعقوبى(تاريخ يعقوبى، ج2، ص230) و خوارزمى(مقتل الحسين، ج2، ص4) قول هفتاد و دو نفر ـ سی و دو نفر سواره و چهل نفر پياده ـ را برگزيده ­اند. راوى اين نقل، ضحاك بن عبدالله مشرقى از لشكريان امام حسين(ع) است. او از امام(ع) اجازه خواست، تا هنگامى كه مقاومت و جهادش ثمر دارد، بماند و وقتى ديد مقاومتش بى اثر است برگردد؛ امام(ع) هم به او اجازه دادند. بر اين اساس او روز عاشورا مردانه جنگيد و در ساعت­هاى پايانى ـ قبل از اینکه حضرت سيدالشهدا(ع) به شهادت رسند ـ با اجازه ایشان از معركه گريخت و جان سالم به در برد.

به نظر می ­رسد اين نقل به واقعیت نزديكتر است، هرچند نمى ­توان نقل­ هاى ديگر را به كلى رد كرد، زيرا مراحل سفر مختلف بوده­ است؛ چه بسا در مرحله ­اى تعداد ياران حضرت بيشتر و در مرحله ديگر كمتر بوده­ اند. در آغاز حرکت تعدادى با اين فکر كه امام حسين(ع) به كوفه خواهند رفت و حكومت يزيديان را نابود كرده، قدرت را به دست مى­ گیرند و آنها هم در اين راستا به نوایی مى­ رسند! به حضرت ملحق شدند و زمانی که اخبار نگران­ کننده از كوفه رسيد، برگشتند. شاید در آغاز ششصد نفر بوده­ اند و به تدريج به یکصد و چهل و پنچ نفر و یکصد نفر رسيدند و در پايان آنان كه تا آخرين لحظه ماندند و مقاومت كردند هفتاد و دو تن بوده ­اند.

آنان که در رکاب امام حسین(ع) به فيض شهادت رسيدند، جمعي از بني هاشم بودند و جمعي از مردم مدينه که با آن حضرت(ع) آمده بودند، برخي در مکه و طول راه و برخي‏ هم از کوفه به ایشان پيوستند. کساني هم در راه نهضت‏ حسيني، پيش از عاشورا شهيد شدند که آنان نيز جزء اصحاب آن حضرت(ع) به شمار مي‏ آيند.

یاران شهادت طلب و با وفاي امام حسين(ع) نمونه بارز مؤمنان واقعی بودند. از خصوصيات آنان می توان به اطاعت محض و عاشقانه، هماهنگي کامل با رهبري، سازش ناپذيري، قاطعيت و عزم راسخ، آزادگي، دارای يقين، بصير و ... اشاره نمود

محمدرضااسدی بازدید : 44 جمعه 01 اردیبهشت 1402 زمان : 10:30 نظرات (0)

یکی از ابعاد عشق، سنخیت بین محب و محبوب است. بنابر کلام ائمة اطهار(ع) همه کسانی که به حضرات معصومین(ع) عشق می‌ورزند، از جنس آنها می­ باشند؛ آن چنان که امام باقر(ع) می­ فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِی إِلَیْنَا لأنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا؛ همانا خداوند ما را از اعلی علیین آفرید و دل‌های شیعیان ما را از آن چه ما را آفریده، آفرید؛ و پیکرهایشان را از درجه پایین آن آفریده؛ از این رو دل­های شیعیان به ما متوجه است؛ زیرا از آنچه ما آفریده شده‌ایم، آفریده شده‌اند.»(اصول کافی، ج1، ص390)

نظر به اینکه مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب می­ باشد و هدایت به معناى رساندن به سر منزل مقصود است، شامل تأثیر باطنى و نفوذ معنوی امام هم می ­شود این به شرطی است که ماموم تسلیم فرمان امام خویش باشد؛ چنانکه امام صادق(ع) می­ فرمایند: «کذِبَ مَن زَعَم اَنَّهُ مِن شیعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّک بِعُروه غَیرِنا؛ دروغ پنداشته آن کسی که خود را شیعه ما می­ داند ولی به ریسمان غیر ما چنگ می­ زند.»(فضائل الشیعه و صفات الشیعه، ص 45)

بی­ تردید رستگاری و سعادت ابدی فقط در سایه همراهی و پذیرش امامت حضرات معصومین(ع) ممکن است. آن حضرت(ع) همچنین فرمودند: «نَحنُ وَ اللّهِ نِعمَةُ اللّه التی انعم بِها عَلی عِبادِه وَ بِنا فازَ مَن فاز؛ به خدا قسم ما نعمت الهی هستیم که خداوند به بندگانش عنایت فرموده و آن کسی که رستگار شده است، به وسیله ما رستگار شده است.» (بحارالانوار، ج 24، ص51)

محمدرضااسدی بازدید : 65 جمعه 01 اردیبهشت 1402 زمان : 10:10 نظرات (0)

اگرچه ظاهر آیه شریفه «وَ أَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْكِتَابُ وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لايُظْلَمُونَ؛ و زمين به نور پروردگارش روشن گردد و كارنامه[اعمال در ميان] نهاده شود و پيامبران و شاهدان را بياورند و ميانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگيرند.»(زمر، آیة69) بیان صحنه ­ای از روز قیامت است ولی در بعضي از روايات از باب تطبيق و تشبيه به قيام حضرت مهدي(عج) تفسير شده است. در حقیت بر اين موضوع تأکيد مي ­شود که به هنگام قيام حضرت حجت(عج) دنيا مانند قيامت خواهد شد. به وسيله آن امام برحق، عدالت در روي زمين حکم ­فرما خواهد شد.

مفضّل بن عمر از امام صادق(ع) روایت کرده ­است: «قال الصادق(ع) في قوله: و اشرقت الارض بنور ربها. قال: رب الارض يعني امام الارض. قلت: فاذا خرج يکون ماذا؟ قال: اذا يستغني الناس عن ضوء الشمس و نور القمر و يجتزون بنور الامام؛ امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمودند: پروردگار زمين، يعني امام زمين. عرض کردم هر گاه ظهور کند چه مي­ شود؟ امام(ع) فرمودند: در آن صورت مردم از نور آفتاب و نور ماه بي نياز مي ­شوند و به نور امام اکتفا مي­ کنند.»(تفسير علي بن ابراهيم قمي، جلد 2، ص253)

به بیان دیگر، برخلاف امروز که زمین با نور خورشید روشن می­ شود، قبل از برپایی قیامت، روزی فرا خواهد رسید که پروردگار عالم، زمین را با نور ولیّ و حجت خودش روشن خواهد نمود. در روایات دیگر هم از نورانیت حضرت مهدی(عج) صحبت شده ­است. امام رضا(ع) در وصف ایشان می­ فرمایند: «بأبی و أمّی سمیّ جدّی، شبیهی و شبیه موسی بن عمران، علیه جیوب النّور تتوقّد بشعاع ضیاء القدس؛ پدر و مادرم به فدایش، نام جدّ مرا دارد، شبیه من و شبیه موسی بن عمران است، بر او جامه­ هایی از نور است که از فروغ روشنایی قدس می ­درخشد.»(عیون أخبار الرضا، ج1، ص9)

بدون تردید حضرت مهدی(عج) در میان مردم رفت و آمد دارند، اگرچه مردم ایشان را نشناسند. بنابر این، امام(عج) در زمان غیبتْ همانند خورشید پنهان پشت ابر است که از نورش موجودات بهره می ­برند. امام صادق(ع) در پاسخ کسی که پرسیده بود: چگونه مردم از امام غایب استفاده می­ کنند؟ فرمودند: «همان گونه که از خورشید، وقتی که ابر آن را می­ پوشاند، استفاده می­ کنند.»(منتخب الاثر، ص271)

همچنان که در عالم ظاهر، باتوجه به طلوع آفتاب از سمت شرق نگاه­ ها به طرف مشرق دوخته می­ شود، در عالم معنا نیز برای دیدن طلوع آفتاب دین و حقیقت، مهدی موعود (عج) نگاه­ ها به طرف مشرق(مکه) است.

محمدرضااسدی بازدید : 32 دوشنبه 28 فروردین 1402 زمان : 18:03 نظرات (0)

در خصوص چهره دلربای حضرت ولی عصر(عج) باید گفت:

ای چهره زیبای تو، رشک بتان آذری      هر چند وصفت می‌کنم، در حسن از آن زیباتری

هرگز نیاید در نظر، نقشی ز رویت خوبتر       حوری ندانم ای پسر، فرزند آدم یا پری؟

آفاق را گردیده‌ام، مهر بتان ورزیده‌ام         بسیار خوبان دیده‌ام، اما تو چیز دیگری

امیرخسرو دهلوی

از بررسی روایات چنین برمی ­آید که قامت و رخسار امام عصر(عج) در کمال زیبایی و اعتدال است. از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: «المهدي من ولدي اسمه اسمي وكنيته كنيتي أشبه الناس بی خلقا وخلقا...؛ مهدی از فرزندان من است. اسم او، اسم من و کنیه او، کنیه من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبیه­ ترین مردم به من است.»(کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، باب 25، ص534)

بنابر این می ­توان تمام خصال و صفاتی را که در روایات به پیامبر گرامی اسلام(ص) نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدی(عج) نیز نسبت داد. در روایتی که از امام محمدباقر(ع) نقل شده است، ویژگی­ های ظاهری پیامبر اکرم(ص) چنین توصیف گردیده است: «رخسار پیامبر خدا، سپید آمیخته به سرخی و چشمانش سیاه و درشت و ابروانش به هم پیوسته و کف دست و پایش پرگوشت و درشت بود... بینی کشیده ­ای داشت که هنگام آشامیدن آب نزدیک بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محکم قدم برمی­ داشت که گویا به سرازیری فرود می ­آید. باری، نه قبل و نه پس از پیامبر خدا، کسی مثل او دیده نشده است.»(اصول کافی، ج1، ص443)

پیامبر اکرم(ص) در روایتی، رنگ چهره و اندام ایشان را چنین توصیف کرده ­اند: «مهدی مردی از فرزندان من است. رنگ[چهره] او رنگ عربی(گندمگون یا سپید آمیخته به سرخی) و اندام او اندام اسرائیلی(فرزندان یعقوب(ع) قد بلند و رشید) است. بر گونه راست او خالی است که همانند ستاره درخشان است.»(بحارالأنوار، ج36، ص95) بعید نیست که با توجه به این  ویژگی­ ها، فرموده باشند: «مهدی، طاووس اهل بهشت است.»(همان، ج51، ص91)

محمدرضااسدی بازدید : 54 پنجشنبه 24 فروردین 1402 زمان : 7:52 نظرات (0)

اسارت، در لغت به معنی در بند کشیدن و محکم بستن چیزی با قیدی و طنابی و زنجیری است. در معنای اسارت، محصوریت و تحت سلطه بودن و گرفتارشدن وجود دارد که این محصور بودن گاهی با قیود و اسباب ظاهری است مثل بستن دست و پای کسی و گاهی با تعهدات و الزامات قانونی مثل زندانی شدن کسی به حکم قانون.

اسیر را از آن جهت که او را بسته و محصور می‌ساختند اسیر نامیده‌اند؛ سپس این مفهوم به هر کس که در بند یا حبس درآید، هرچند با چیزی بسته نشده باشد، توسعه یافته است. به بیان دیگر، اسیر کسی است که محبوس و تحت سلطه باشد؛ چه با قیود ظاهری و چه با تعهدات عرفی و الزامات قانونی؛ از این ‌رو بر عبد، زندانی و کسی که تحت نظر باشد نیز اطلاق می‌شود.

اسارت از یک جهت به نظامی، فكری، اقتصادی و سیاسی، از جهت دیگر به فردی و اجتماعی تقسیم می­ شود. از انواع اسارت، تنها اسارتی که شیرین و لذت­بخش است اسارت عشق می ­باشد؛ اسارتی که انسان را از همه چیز آزاد می­ کند. به بیان ساده، اسارت زندگی انسان را فرا گرفته است؛ گاه فکر انسان اسیر است و گاه جسم او و گاهی هم، دلش. در اسارت­ های دیگر انسان برای آزادی تلاش می­ کند اما هرگز دوست ندارد که از اسارت دل جدا بشود. اسارت دل در طول تاریخ بشریت وجود داشته، دارد و خواهد داشت. افسانه ­هایی توسط شاعران و راویان ساخته شده است که نشان­ دهنده این زیبایی­هاست.

فاش می‌گویم و از گفته خود دل­شادم           بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

حافظ

من از آن روز که در بند توأم آزادم             پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

سعدی

محمدرضااسدی بازدید : 29 چهارشنبه 23 فروردین 1402 زمان : 12:10 نظرات (0)

حواله کتبی، سند، دستاویز، چک، نوشته­ ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حکام وجهی را حواله دهد:

هر عطا کاندر برات وعده افتد بی گمان                 آن عطا نبود که باشد مایه رنج و عنا

سنایی

بَرات در اصل نوشته‌ای است که بر اساس آن شخصی به شخص دیگری امر می‌کند مبلغی در وجه یا حواله کرد خودش یا شخص ثالثی در موعد معینی بپردازد. برات از مهم‌ترین اسناد تجاری و از وسایل مهم پرداخت به‌شمار می‌رود. منشأ پیدایش برات برای انتقال طلب بوده‌است. به این ترتیب که وقتی شخصی طلبی از دیگری داشته که هنوز موعد پرداخت آن فرا نرسیده، با انتقال طلب خود به شخصی دیگر امکان یک معامله نسیه را برای خود فراهم می‌کند و بدین‌ترتیب باعث صرفه جویی در یک نوبت جابجایی پول می‌شده‌است؛ یا شخص برای جلوگیری از خطرات حمل و نقل پول در سفرهای طولانی پول خود را به شخص دیگری پرداخته و همان مبلغ را از همکار یا دوست آن شخص در شهر مقصد دریافت می‌کرده‌است.

واژه «برات» در فارسی بسیار کهن است، در واقع معنای برات از ظاهر واژه آشکار است یعنی برای تو و همان حواله است. این واژه را می‌توان درسده‌های گوناگون و در نوشته‌های متفاوت ازجمله سروده‌ها مشاهده کرد. گویندگان فارسی به اعتبار آن که برات نوعی حواله مکتوب است هر حواله یا وارد معنوی را نیز برات نامیده‌اند. مانند:

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی        آن شب قدر که این تازه براتم دادند

حافظ

دلا با عشق پیمان تازه گردان            برات عشق بر جان تازه گردان

خاقانی

محمدرضااسدی بازدید : 36 چهارشنبه 23 فروردین 1402 زمان : 11:54 نظرات (0)

از گیاهان بومی آسیا بوده و دو نوع است: یکی خودرو که در بیشه ­ها و کنار رودها می ­روید و دیگری پرورشی که در باغ­ ها پرورش داده می ­شود. اقسام زیادی دارد: لاله­ کوهی، لاله­ صحرایی، لاله­ نعمانی، شقایق، لاله سفید و ...

از تازه گل لاله که در باغ بخندد                  در باغ نکو گر نگری چشم شود آل

فرخی

در ادبیات فارسی، لاله مظهر شهید و کشته راه دوست است. برگ­های گل ­لاله بسیار شبیه قطره های خون است. اگر چه خود خونین رنگ و سرخ می ­باشد، ته گلبرگ­ های آن سیاه و داغدیده است، گویی که داغی بر دل دارد. «از خون جوانان وطن لاله دمیده » شعری است که در انقلاب اسلامی به شکل یک شعار درآمد. پیش از این شعرای متقدم لاله و گل­های سرخ رنگ را با خون شهدا تطبیق داده ­اند ازآن جمله:

در هر دشتی که لاله زاری بوده ست                 آن لاله ز خون شهریاری بوده ست

خیام

زمین سربه سر کشته و خسته بود              و گر لاله بر زعفران رسته بود

بیابان چو دریای خون شد درست               تو گفتی ز روی زمین لاله رست

فردوسی

گل لاله یکی از گل­های نمادین در ادبیات پس از انقلاب اسلامی می ­باشد. این گل نماد محبت و دوستی نیز است:

زحسرت لب شیرین هنوز می بینم      که لاله می ­دمد ازخون دیده فرهاد

حافظ

شقایق هم علاوه بر مفهوم امید و آرزو، نشانه تپیدن­های قلب است:

زندگی خالی نیست/  مهربانی هست سیب هست ایمان هست/ آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

سهراب سپهری

از سوی دیگر شقایق رمزی از شهادت است؛ درفرهنگ قرآنی هم، شهادت آغاز زندگی جاوید است. زندگی جاودانه همراه با آمرزش گناهان، رزق در پیشگاه خداوند، ضایع نشدن عمل، مسرت و خوشحالی و ورود به رحمت الهی و رستگاری ...

محمدرضااسدی بازدید : 46 دوشنبه 21 فروردین 1402 زمان : 11:50 نظرات (0)

آن چنان که از آیات قرآن و روایات استنباط می ­شود در نظام آفرینش تغییر و تبدیل وجود دارد؛ بعضی از این تبدیل­ ها، ظاهری و محسوس است و برخی معنوی و نامحسوس؛ مورد اول مانند: تبدیل زباله به کود و چوب به زغال و انسان گناهکار به نیکوکار مورد دوم مانند: تبدیل سیئات به حسنات با توبه و نفس کشیدن در ماه مبارک رمضان به تسبیح؛ مثال اول را قرآن مجید تأیید فرموده است: «إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا؛ مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته ­ای كند؛ پس خداوند بدي­ هايشان را به نيكي­ ها تبديل مى‏ كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است.»(فرقان، آیه۷۰) و مورد دوم را رسول اکرم(ص) بیان فرمودند: «أيها الناس إنه قد أقبل إليكم شهر اللَّه بالبركة و الرحمة و المغفرة... أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة...؛ ای مردم! همانا ماه خدا، همراه با برکت و رحمت و آمرزش، به شما روی آورده است... ماهی که در آن نَفَس­هایتان، تسبیح و خواب­تان در آن، عبادت است...»(الوافي، ج‏11، ص367)

اندر رمضان خاک تو زر می­ گردد            چون سنگ که سرمه بصر می­ گردد

آن لقمه که خورده ­­­ای دُرر می­ گردد         و آن صبر که کرده­ای گهر می­ گردد

مولوی

در این میان بعضی از تبدیل­ ها هم کنایی است به عنوان مثال، پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 باعث شد زمستان به بهار تبدیل شود؛کنایه از بهار آزادی:

در زمستان بهاران آمد                  آدم از قعر دوران آمد

بوی «نسل» شقایق پیچید          بوی عطر شهیدان آمد

همافر

اگر در حدیثی نقل شده است که زمستان بهار مومن است،کنایه از این است که فرصت زیادی برای عبادت در زمستان وجود دارد؛ روزهای کوتاه بهترین فرصت برای روزه گرفتن و شب­ های طولانی بهترین موقعیت برای نماز و دعا است.

محمدرضااسدی بازدید : 72 دوشنبه 21 فروردین 1402 زمان : 11:38 نظرات (0)

یکی از مراحل سخت زندگی انسان ­ها، حشر و جمع شدن در روز قیامت است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ* يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُمْ بِسُكَارَى وَ لَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ؛ اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است، روزى كه آن را ببينيد هر شيردهنده ‏اى(مادر) آن را كه شير مى ‏دهد(فرزند) فرو مى‏ گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏ نهد و مردم را مست مى­ بينى و حال آنكه مست نيستند ولى عذاب خدا شديد است.»(حج، آیات ۲ـ1)

روزی که مردم مانند ملخ های پراکنده از قبرها بیرون می­ آیند: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُكُرٍ* خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ* مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ؛ پس از آنان روى برتاب، روزى كه داعى[حق] به سوى امرى دهشتناك دعوت مى‏كند. در حالى كه چشم­ هایشان را پایین انداخته، چون ملخ­ هاى پراكنده از گورها برمى ‏آيند. به سرعت‏ سوى آن دعوت گر مى‏ شتابند. كافران مى‏ گويند : امروز، روز دشوارى است.»(قمر، آیات۸ ـ6)

در آن روز انسان‌ها همراه با رهبری که در دنیا پذیرفته‌اند وارد محشر می ­شوند در حالى كه سوق‏ دهنده و گواهى‏ دهنده‏ اى با اوست در آن روز پرده‌ها کنار رفته و مجرمین در صف جداگانه، به طور فوج فوج وارد محشر می‌شوند، کسی حق حرف زدن ندارد...

چون در آن روز، هرکس با رهبر خود محشور می­ شود، همراهی امامان باعث می ­شود شیعیان ترس و حزنی نداشته باشند.

محمدرضااسدی بازدید : 35 یکشنبه 20 فروردین 1402 زمان : 19:26 نظرات (0)

احسان به معنی انجام دادن کارهای عالی، بارها در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است. احسان از اوامر و مواعظ الهی به انسان­ هاست: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسَانِ وَ إِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَ یَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ؛ در حقیقت خداوند به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز می‌دارد. به شما اندرز می‌دهد باشد که پند گیرید.»(نحل، آیه 90)

در بیان قرآن، نتيجه نيكى، نيكی خواهد بود: «قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ بگو اى بندگان من كه ايمان آورده‏ ايد از پروردگارتان پروا بداريد براى كسانى كه در اين دنيا خوبى كرده ‏اند نيكى خواهد بود و زمين خدا فراخ است بى‏ ترديد شكيبايان پاداش خود را بى‏ حساب خواهند يافت.»(زمر، آیه۱۰)

توجه به این نکته ضروری است که: «احسان چیزی برتر از عدالت است، زیرا عدالت این است که انسان، آنچه بر عهده اوست را انجام بدهد و آنچه متعلق به اوست را بگیرد، ولی احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق او است را بگیرد.»(مفردات الفاظ القرآن، ص236) حضرت علی(ع) درباره تفاوت عدل و احسان می­ فرمایند: «العدل الانصاف و الاحسان التفضل؛ عدل رعایت انصاف و احسان انعام و بخشش است.» (نهج البلاغه، حکمت223)

محمدرضااسدی بازدید : 29 جمعه 18 فروردین 1402 زمان : 12:06 نظرات (0)

بنابر آموزه ­های دینی، انسان می­ تواند در اثر عبودیت و تهذیب نفس به جایگاهی برسد که خداوند اذن تصرف در امور آفرینش را به او اعطا نماید: «‏یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِیٌّ لاأَفْتَقِرُ أَطِعْنِی‏ فِیمَا أَمَرْتُکَ‏ أَجْعَلْکَ غَنِیّاً لاتَفْتَقِرُ، یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَیٌّ لاأَمُوتُ أَطِعْنِی‏ فِیمَا أَمَرْتُکَ‏ أَجْعَلْکَ حَیّاً لاتَمُوتُ، یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْ‏ءِ کُنْ فَیَکُونُ، أَطِعْنِی‏ فِیمَا أَمَرْتُکَ‏ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِشَیْ‏ءٍ کُنْ فَیَکُونُ؛ اى فرزند آدم! من غنى هستم و احساس نیاز نمی‌کنم، تو در فرمان‌هایم مرا اطاعت کن تا تو را نیز غنى گردانم تا نیازمند نشوى. اى فرزند آدم! من زنده‌اى هستم که نمی‌میرم، در فرمان‌هایم اطاعتم نما تا تو را زنده‌اى گردانم که نمیرى. اى فرزند آدم! من به هر چیزى بگویم باش، موجود خواهد ‌شد، تو در فرمان‌هایم اطاعتم کن تا تو را به مقامى برسانم که به هر چه گفتى باش، موجود شود.»(عدة الداعی و نجاح الساعی، ص310، كليات حديث قدسى، ص709)

البته بر اساس بینش توحیدی، فقط خداوند وجودی مستقل است؛ غیر از خدا، همه نشانه و مظهر تجلی آن ذات متعالی بوده و نیازمند خداوند هستند. بنابراین، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الهی به مخلوق(انسان کامل) فقط به عنوان این که مظهر و تجلی صفات خداوند می­باشد، ممکن و جایز است. به همین جهت گفته‏ اند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الهی است.

نظام الدین احمد بن الهروى می­ نویسد: «انسان که عالم اصغر است، مثال عالم ربوبیّت است که عالم اکبر است؛ یعنی انسان مجموعه ­ای از موجودات ملکى و لطایف ملکوتى است و اشرف از همه است؛ پس آنچه در عالم ربوبیّت است در انسان هست، انسان نمودار مجموع عالم جسمانى و عالم مثالى و نور است؛ و از این جهت گفته‏ اند که انسان کامل مظهر اسم اللّه است؛ زیرا اسم اللّه شامل همه اسم هاى خداوند است و آن مرتبه ربوبیّت است؛ چون عالم ربوبیّت معنایی است که  شامل جمیع موجودات است. البته خداوند قیوم بذاته و موجود به وجود اصلی و استقلالی است و غیر او وجودش فرعی و سایه ­ای است.»(انواریه، ص 188)

در هر صورت انسان کامل به دلیل جامعیت وجودی و بر خورداری از مراتب بالای هستی، نسبت به مراتب پایین­تر دارای نقش ربوبی و واسطه ­ای در خلق و پرورش آنها است؛ زیرا نفس انسان کامل واسطه فیض خداوند به سوی مخلوقات است.(ر.ک: لولا فاطمه، ص22)

بدیهی است منظور از عبودیّت و بندگی، انجام صرف عبادت­ ها نیست؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ­ای از معرفت و خلوص است که در سایه آن، مظهر اسماء الهی از جمله «ربّ» گردد. در این صورت اگر امر کند، دریا شکافته می­ شود. ماه، دو قسمت می­ گردد. دروازه خیبر از جای کنده می­شود و مرده زنده می ­گردد و بیمار شفا می­ یابد و ... تحقق اینها از آن جهت است که اسماء الهی در آن عبد حقیقی ظهور نموده است. بنابر این کسی که عبد حقیقی خدا گردد، ذاتش خدایی می­ شود؛ فعل خدا و ربوبیّت او از وجودش تراوش می ­کند.

از مصادیق انفاس شفابخش می ­توان به حضرت عیسی(ع) اشاره کرد؛ همو که خداوند در موردش فرمود: «إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَ الأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ... ؛[ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود: اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور آنگاه كه تو را به روح‏القدس تاييد كردم كه در گهواره[به اعجاز] و در ميانسالى[به وحى] با مردم سخن گفتى و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم و آنگاه كه به اذن من از گِل به شكل پرنده مى ‏ساختى پس در آن مى‏ دميدى و به اذن من پرنده ‏اى مى­ شد و كور و بیمار پيسی را به اذن من شفا مى‏ دادى و... (مائده، آیه۱۱۰) با توجه به این آیه، اصطلاح «دم مسیحایی» در فرهنگ مذهبی مردم وارد شد. هم اکنون در بین مردم، کسانی هستند که دم مسیحایی دارند و با قرائت آیه ­ای از قرآن و دمیدن آن در حبه قندی و یا با دعا برای مریضی، شفای او را از خدا می­ خواهند و او به اذن خدا سلامتی خود را باز می­ یابد.

محمدرضااسدی بازدید : 40 یکشنبه 13 فروردین 1402 زمان : 8:13 نظرات (0)

درعشق­ های مجازی، درد و لذت، غم فراق و شادی وصال، توأم است. ولی در عشق حقیقی هر دو لذت بخش می ­باشد. البته لذتی که در فراق است در وصال نیست. در فراق، عاشق هجران معشوق را درک می ­کند ولی آن را ابدی نمی­ داند و انتظار پایان فراق را می­ کشد که این انتظار شیرینی خاص خود را دارد و  در بازار سوداگری بهترین معامله است.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما     ای طبیب جمله علت­ های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما        ای تو افلاطون و جالینوس ما...

مولوی

همچنان که در عالم طبیعت، ساقه بعضی از گلها خار دارد، در عالم عاشقی هم بعضی از عشق­ ها دوره فراق دارد. همان طوری که برای چیدن گل باید رنج خار را به جان خرید، باید برای رسیدن به معشوق حزن و اندوه را تحمل کرد. چون بعد از تحمل غم فراق دوره شیرین وصال خواهد رسید. تحمل این غم شیرین است. بنابر این، غم دلدار با دیگر غم ­ها تفاوت ماهوی دارد

محمدرضااسدی بازدید : 50 شنبه 12 فروردین 1402 زمان : 12:14 نظرات (0)

مشهورترین آیه ‏ای که در قرآن کریم بحث نور را طرح کرده است آیه 35 سوره النور است که در آن، واژه نور پنج بار به کار رفته است و تفسیرهای مختلفی از آن آیه ارائه شده است. در این آیه بر خداوند، نور اطلاق شده است؛ یعنی ‏الله نور السموات و الارض در معنای آیه گفته‏ اند که خداوند به نفس خود ظاهر است و آنچه در آسمان ها و زمین است به واسطه او ظهور دارد.(ر.ک : تفسیر الصافی،ج3، ص343)

«چون وجود و هستی هر چیزی باعث ظهور آن چیز برای دیگران است، پس مصداق تام نور همان وجود است. از سوی دیگر چون موجودات امکانی وجودشان به ایجاد خدای تعالی است، پس خدای تعالی کامل‏ترین مصداق نور است؛ یعنی اوست که ظاهر بالذات و مظهر ماسوای خود است و هر موجودی به وسیله او ظهور می ‏یابد و موجود می ‏شود. پس خدای سبحان، نوری است که به وسیله او آسمان­ ها و زمین ظهور یافته ‏اند. سخن خداوند در آیه نور بر این مطلب دلالت دارد.»(المیزان، ج15، ص172)

خدا نور است یعنی حقیقتی است در ذات خود پیدا و پیداکننده و به این معنا دیگر هیچ چیزی در مقابل خدا نور نیست؛ یعنی همه نورها در مقابل خدا ظلمت‏ اند چون آن چیزی که در ذات خودش پیدا و پیداکننده است فقط خداست سایر اشیاء اگر پیدا و پیداکننده هستند در ذات خودشان تاریک هستند. خدا آنها را پیدا و پیدا کننده کرده است.(ر.ک: آشنایی با قرآن، ج4، ص101)

از امام رضا(ع)روایت شده است که فرمودند: «یهدی الله لنوره من یشاء به معنای یهدی الله لولایتنا من احبّ و من لم یجعل الله له‏ نورا فما له نور ای من لم یجعل الله له اماما فی الدنیا فما له فی الاخرة من نور ای امام یرشده و یتبعه الی الجنة؛ خداوند هر کس را بخواهد به نورش هدایت می­ کند؛ بدین معناست که خداوند هر کس را دوست داشته باشد، به ولایت ما هدایت می ­کند و هرکس که خداوند برای او نوری قرار ندهد پس برای او نوری وجود ندارد یعنی برای کسی که خداوند در دنیا برای او امامی قرار نداده است در آخرت هم برای او نوری نیست یعنی امامی که او را هدایت کند و به سوی بهشت ببرد.»(ر.ک: تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهرة، ص358)

محمدرضااسدی بازدید : 29 جمعه 11 فروردین 1402 زمان : 23:52 نظرات (0)

رشک، حسد، حمیت، محافظت عصمت و آبرو:

به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار                            بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

سعدی

غیرت حق بود با حق چاره نیست         کو دلی کز حکم حق صد پاره نیست

غیرت آن باشد که آن غیر همه است      آنکه افزون از بیان و دمدمه است

مولوی

غیرت دو نوع است:

الف ـ غیرت مذموم: عبارت است از کراهتِ مشارکتِ غیر در آنچه که نفس از آن بهره­ مند می­ گردد؛ اعم از مال، جاه، مقام و... که اغلب از حسادت ناشی می­ شود.

ب ـ غیرت ممدوح: عبارت است راضی نشدن عاشق بر توجه معشوق به غیر او و بالعکس؛ که این غیرت ناموسی، پسندیده است و از لوازم ایمان می ­با­شد. رسول اكرم(ص) فرمودند: «اَلغَيرَةُ مِنَ الايمانِ و َالمِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛ غيرت از ايمان است و بى­ بند و بارى از نفاق.»(نهج الفصاحه، ص587) و امام على(ع) در توبیخ مردم عراق فرمودند: «يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَمَاتَسْتَحْيُون‏ وَ لاتَغَارُونَ نِسَاءَكُمْ يَخْرُجْنَ إِلَى الأَسْوَاقِ وَ يُزَاحِمْنَ الْعُلُوج‏؛ اي مردم عراق، خبر يافتم كه زنان شما در راه­ ها پهلو به پهلوي مردان می زنند آيا شما حيا نمى ‏كنيد و غيرت نمى ‏ورزيد، زنانتان به بازارها رفته و با بيماردلان در یکجا جمع می ­شوند؟»(اصول کافی، ج5 ، ص537)

بنابر بیان نورانی قرآن مجید: «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ...؛ خدا در درون هیچ مردی دو قلب ننهاده است.»(احزاب، آیه4) انسانی که یک قلب دارد نمی ­تواند بیش از یک معبود و معشوق داشته باشد. امام صادق(ع) فرمودند: «القلب حرم الله فلاتسکن حرم الله غیرالله؛ قلب حرم خداوند است، پس درحرم خدا غیر خدا را ساکن مکن.» (بحارالانوار، ج70، ص25)

در بیان عارفان، گاه غيرت در مورد عبد مطرح می شود و گاه در مورد معبود؛ غیرتِ عبد نسبت به خداوند، بدین معنا است که عبد در پیشگاه مولایش به خود اجازه نمی ­دهد که قلبش در گرو غیر باشد و به چیزی غیر حق راضی گردد. غیرت در مورد معبود نسبت به بنده ­اش این است که خداوند خوش ندارد، دل بنده ­اش به غير او مايل گردد: «إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا؛ مسلما خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود، نمى ‏بخشد و غير از آن را براى هر كه بخواهد مى‏ بخشد و هر كس به خدا شرك ورزد، به يقين گناهى بزرگ بربافته است.»(نساء، آیه۴۸) همچنین آیه: «إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعِيدًا؛ خداوند اين را كه به او شرك آورده شود نمى ‏آمرزد و فروتر از آن را بر هر كه بخواهد مى بخشد و هر كس به خدا شرك ورزد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است.»(همان، آیه۱۱۶)

اینکه در روایات نقل شده است که خداوند به خاطر غیرتش گناه را حرام کرده است؛ بعید نیست از این جهت باشد. پيامبر اکرم(ص) فرمودند: «أَلا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْحَرَامَ وَ حَدَّ الْحُدُودَ وَ مَا أَحَدٌ أَغْيَرَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ غَيْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِش‏؛ بدانيد كه خدا حرام را ممنوع فرموده و حدود را مشخص كرده است و احدى غيرتمندتر از خدا نيست و از غيرت اوست كه زشتى ها را حرام فرموده است.»(امالى، ص427) امام صادق(ع) هم فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ وَ لِغَيْرَتِهِ حَرَّم‏ الْفَوَاحِشَ ظَاهِرَهَا وَ بَاطِنَهَا؛ همانا خداوند تبارک و تعالی با غيرت است و مردان غيور را دوست دارد و از همين رو، زشتى ها را چه آشكار و چه پنهان حرام كرده است.»(اصول کافى، ج5، ص535)

توضیح اینکه، انسان با انجام گناه نشان می ­دهد که غیر خدا ـ هوی نفس ـ را انتخاب کرده و خدای خویش گرفته است. شاید یکی از علل حرمت نگاه به نامحرم هم همین باشد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ؛ به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند كه اين براى آنان پاكيزه‏تر است زيرا خدا به آنچه مى­ كنند آگاه است.»(نور، آیه۳۰)

امام صادق(ع) مي ­فرمايند: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس من تركها لله عز و جل لا لغيره اعقبه امنا و ايمانا يجد طعمه؛ نگاه ناروا تيري مسموم از تيرهاي شيطان است. هر كس آن را تنها به خاطر خدا ترك كند، خداوند آرامش و ايماني به او مي­دهد كه طعم گواراي آن را در خود مي­يابد.»(ميزان الحكمه، ج4، ص3292) نباید فراموش کرد که اولین عامل به هم ریختگی حضور قلب، چشم­هاست. چشمی که همه چیز را ـ اعم از شخص و عکس و فیلم آن ـ می ­بیند. نمی ­تواند نماز با حضور قلب بخواند. انسان مجاز نیست هرکس و هر چیزی را ببیند و آن را در دل خود جای دهد.

ز دست دیده و دل هر دو فریاد         که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد        زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

بابا طاهر

او می ­بایست تنها با خدا انس بگیرد و عشق خود را تنها به او تقدیم دارد. در خانه دل، تنها آن یکتا و یگانه را قرار دهد. اگر این گونه عمل کند به آرامش و سکونتی دست می ­یابد که آن را با هیچ چیز دیگر عوض نمی­ کند. حضرت علی(ع) فرموده   اند: «من آنس بالله استوحش من الناس؛ هر کس با خدا مونس شود از مردم می­رمد.»(غررالحکم و درر الکلم، ص635)

محمدرضااسدی بازدید : 30 جمعه 11 فروردین 1402 زمان : 13:19 نظرات (0)

خبر متواتر به خبری گفته می­ شود که به دفعات بسیاری نقل گردد به طوری که نسبت به صحت و سقم این خبر اطمینان حاصل شود. به بیان دیگر، خبر متواتر نقل جماعت کثیری است که اتفاق آنها به دروغ، محال است. خبر متواتر به سه نوع لفظی، معنوی و اجمالی تقسیم می ­شود:

خبر متواتر لفظی، خبری است که محور مشترک در تمام خبرها، لفظ معینی است و تمام راویان آن را به یک شکل بیان کرده ­اند؛ مانند: «اِنَّمَا الاَعمَالُ بِالنِّیَّاتِ » و «من فسر القرآن برأیه فلیتبوا مقعده من النار»

خبر متواتر معنوی، خبری است که محور مشترک در تمام خبرها، معنی معینی است و راویان آن را با الفاظ مختلف بیان نموده­ اند؛ مانند: حدیث کساء و حدیث «لاضرر و لاضرار فی الاسلام»

خبر متواتر اجمالی، خبری است که محور مشترک در تمام خبرها، مدلول خبر است و مفهوم آنها یکی است؛ مانند: اخبار شجاعت حضرت علی(ع)

با توجه به اینکه خبر متواتر خود به خود مفید یقین است، لازم نیست که در آن همه راویان عادل و موثق باشند.

محمدرضااسدی بازدید : 40 جمعه 11 فروردین 1402 زمان : 0:22 نظرات (0)

رهبری، راهنمایی، ارشاد، رهنمونی، نمایش راه راست:

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود               از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

حافظ

ای عقل مرا کفایت از تو                     جستن ز من و هدایت از تو

نظامی

هدایت از ریشه «هدأ» به معنای سکون، آرامش و توقف از حرکت می ­باشد و در اصطلاح به نشان دادن هدف و راهنمایی افراد و پایداری و استوار ماندن در مسیر گفته می­ شود.(ر.ک: تفسیر المیزان‌، ج‌۱، ص۵۶)

هدایت موجودات به دو صورت اتفاق می ­افتد :

هدایت تکوینی: این نوع هدایت در متن خلقت و در فطرت مخلوقات وجود دارد: «قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی؛ [حضرت موسی(ع)] گفت: پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده، سپس هدایت کرده است.»(طه، آیه۵۰) از نشانه­ های هدایت تکوینی می ­توان به عقل، غریزه، شعور و عاطفه اشاره نمود. هدایت تکوینی جبری است و شامل همه موجودات می‌شود.

هدایت تشریعی: این نوع هدایت مختص انسان‌هاست. خداوند به وسیله فرستادن انبیا، انسان ­ها را مورد هدایت قرار داده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ به راستى[ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسى در نهان، او و پیامبرانش را یارى مى ­کند. آرى خدا نیرومند شکست ناپذیر است.»(حدید، آیه۲۵) و همچنین آیه: «وَ مَاأَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛ و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا[حقایق را] براى آنان بیان کند، پس خدا هر کس را بخواهد، گمراه مى‏ کند و هر کس را بخواهد، هدایت مى‏ کند و او ارجمند و حکیم است.»(ابراهیم، آیه۴)

محمدرضااسدی بازدید : 30 جمعه 11 فروردین 1402 زمان : 0:20 نظرات (0)

شهری تاریخی در استان خراسان رضوی در ۳۵ کیلومتری شمال غربی مشهد قرار دارد. طوس یکی از شانزده سرزمین مهم و مقدسی بوده که در کتاب اوستا از آن به نام «اُوروِ» یاد شده‌است. طوس به مجموعه‌ای از چندین ‌آبادی و روستا از جمله نوقان و سناباد اطلاق می‌شود که امروزه در داخل شهر مشهد واقع شده‌اند. مضجع شریف امام رضا(ع) در آن قرار دارد.

اگرچه ولایت طوس سرزمین آبادی بود ولی به علت رونق و ترقی نیشابور اهمیت درخوری نداشت. هر دو آبادی به دست «تولوی» پسر چنگیزخان، خراب و در زمان اوغدی(اوکتای) جانشین چنگیز، بازسازی شد. به تدریج مشهد به واسطه اهمیت مذهبی طوس را تحت‌الشعاع قرار داده و مرکز خراسان گردید.

طوس تا بهمن ماه سال ۱۳۹۱ به عنوان یک روستای تابع مشهد شناخته می‌شد اما با تأئید شورای عالی معماری و شهرسازی کشور در آن سال به عنوان یک محدوده منفصل شهری به شهرداری مشهد واگذار شد. هم اکنون این ناحیه، زیر نظر شهرداری منطقه دوازده مشهد، اداره می‌شود.

محمدرضااسدی بازدید : 84 یکشنبه 06 فروردین 1402 زمان : 11:41 نظرات (0)

خواهش­گری، پایمردی، خواستاری، درخواست بخشش:

پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش                    تا در رسم مگر به رسول و شفاعتش

ناصرخسرو

فردا هم از شفاعت او کار آن سرای                    در حضرت کریم تعالی برآورم

خاقانی

شفاعت از ماده «شفع» به معنای جفت شدن با چیزی است و در اصطلاح به حائل شدن برای رفع ضرر از كسی و یا رساندن منفعتی به او گفته می ­شود. به بیان دیگر، خواهش شخص آبرومندی از بزرگی برای عفو مجرمی یا افزایش پاداش خدمتگزاری شفاعت است. حقیقت مطلب این که، شخص متوسل به شفیع چون نمی­ تواند با اتکا به نیروی خود به اهدافش برسد نیروی خود را با نیروی شفیع گره زده و آن را دو چندان می­ کند تا به خواسته ­اش نائل شود. دین مبین اسلام با شرایطی شفاعت را پذیرفته است:

الف ـ شفاعت مختص خداست: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَ لَوْ كَانُوا لايَمْلِكُونَ شَيْئًا وَ لايَعْقِلُونَ* قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ آيا غير از خدا شفاعت­گرانى براى خود گرفته­ اند؟ بگو: آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند؟ بگو: شفاعت‏ يكسره از آن خداست. فرمانروايى آسمان ها و زمين خاص اوست.‏ سپس به سوى او باز گردانيده مى ‏شويد.»(زمر، آیات4۴ـ۴۳) همچنین آیه: «وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لايَضُرُّهُمْ وَ لايَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لايَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لا فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ و به جاى خدا چيزهايى را مى­ پرستند كه نه به آنان زيان مى ‏رساند و نه به آنان سود مى‏ دهد و مى‏ گويند اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند. بگو: آيا خدا را به چيزى كه در آسمان ها و در زمين نمى ‏داند، آگاه مى ‏گردانيد؟ او پاك و برتر است از آنچه [با وى] شريك مى ‏سازند.» (یونس، آیه۱۸)

ب ـ شفاعت به اذن خداست: «اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لانَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لايُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لايَؤدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ؛ خداست كه معبودى جز او نيست. زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرو مى ‏گيرد و نه خوابى گران. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن اوست كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند آنچه در پيش روى آنان و آنچه در پشت‏ سرشان است مى ‏داند و به چيزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى ‏يابند. كرسى او آسمان ها و زمين را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست و اوست والاى بزرگ.»(بقره، آیه۲۵۵)

بنابر این در مسأله شفاعت، رضایت خداوند نسبت به شفاعت شوندگان شرط است و فیض شفاعت نصیب هر كس نمی ­شود. به عنوان مثال شفاعت شامل حال کسانی که ­نماز نمی­ خوانند، زكات نمی­ دهند و روز قیامت را تکذیب می­ کنند نخواهد شد: «فِی جَنَّاتٍ یَتَسَألُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّینَ * وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِینَ * وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ * وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ * فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ؛[بهشتیان] در بهشت از مجرمین سؤال می ‏كنند كه چه كردید كه اینك گرفتار عذاب دوزخ شدید؟[دوزخیان] می‏ گویند: ما از نمازگزاران نبودیم و با پرداخت زكات دستگیری از مسكینان نكردیم و همواره عمر خویش را با اهل باطل به بطالت گذراندیم و روز جزا و قیامت را دروغ می ‏پنداشتیم تا این كه ناگاه مرگ گریبان ما را گرفت و برایمان یقین حاصل شد.[اما اینان باید بدانند كه] با این وضع، شفاعت شافعان در روز رستاخیز هرگز شامل حال آنها نمی‏شود.» (مدّثر، آیات 48 ـ40)

محمدرضااسدی بازدید : 36 یکشنبه 06 فروردین 1402 زمان : 11:33 نظرات (0)

از دیدگاه اسلام، رحمت الهی یعنی افاضه تام خیر بر عموم مخلوقات اعم از شایسته­ ها و ناشایسته­ ها؛ که بر دو گونه است:

الف ـ رحمت رحمانیه؛ رحمتی بی­کران و فراگیر برای همه هستی. صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خداوند دارد که شامل مؤمن و کافر، نیکوکار و گناهکار می‌شود.

ب ـ رحمت رحیمیه؛ رحمتی مخصوص پرهیزگاران و نیک­ سیرتان. صفت «رحیم» اشاره به رحمت خاص خدا دارد که ویژه مؤمنان است.

غیر خدا هم می ­تواند رحیم باشد؛ ولی حقیقت رحمت، رحمت خداوند است. به عنوان مثال مهربانی والدین نسبت به فرزندان شعاعی از رحمت پروردگار می‌باشد. البته رحمت خداوند با حکمت آمیخته است و بعضی اوقات حکمت ایجاب می‌کند که خداوند گناهکاران را به مجازات برساند و این منافاتی با رحمت خداوند ندارد. رحمت در واقع اعطای نعمت است در جایی که شخص صلاحیت آن را داشته باشد.

اگرچه رحمت خدا همه را فرا می ­گیرد ولی این رحمت ویژه مومنان است: «وَ اكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ؛[حضرت موسی(ع) گفت:]و براى ما در اين دنيا نيكى مقرر فرما و در آخرت[نيز] زيرا كه ما به سوى تو بازگشته ‏ايم. [خداوند] فرمود: عذاب خود را به هر كس بخواهم مى ­رسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگارى مى­ كنند و زكات مى‏ دهند و آنان كه به آيات ما ايمان مى ‏آورند مقرر مى ­دارم.»(اعراف، آیه۱۵۶) همچنین آیه: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ؛ كسانى كه عرش[خدا] را حمل مى­ كنند و آنها كه پيرامون آنند به سپاس پروردگارشان تسبيح مى‏ گويند و به او ايمان دارند و براى كسانى كه ایمان آورده ‏اند طلب آمرزش مى­ كنند[و می­گویند:] پروردگارا رحمت و دانش[تو بر] هر چيز احاطه دارد. كسانى را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كرده ‏اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.»(غافر، آیه۷)

وسعت رحمت الهی موضوعی است که در بیشتر دعاها به آن اشاره شده است: «... بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلُّ شَیء...»(دعای کمیل) و « ...اَیْنَ رَحْمَتُکَ الْواسِعَه...»(دعای ابوحمزه ثمالی)

محمدرضااسدی بازدید : 25 شنبه 05 فروردین 1402 زمان : 13:07 نظرات (0)

آرام یافتن به چیزی، خو گرفتن، همدمی، دوستی، مودت:

شاهد عقل و انس روح او بود                  دیده را از جهان فتوح او بود

خاقانی

حضور خلوت انس است و دوستان جمعند                   وان یکاد بخوانید و در فراز کنید

حافظ

مقام اُنس، جایگاه ویژه ­ای است که رسیدن به آن مستلزم تلاش، مجاهدت و اخلاص است. هر کس خواهان اُنس با دیگری باشد، باید چنان رفتاری داشته باشد که فرد مقابل به او اعتماد نماید. امام علی(ع) فرماید: «خداوند به حضرت موسى(ع) وحی کرد: هر کس، شخصی را دوست دارد با او اُنس می­ گیرد و هر کس به دوستى اُنس گرفت گفته‌ او را تصدیق می­ کند و به کردارش خشنود مى‌شود. اى موسى(ع) من تنها به محبّانم اختصاص دارم.»(ر.ک: ارشاد القلوب الی الصواب، ج 1، ص100)

خداوند پاداش کسانی که او را از صمیم قلب دوست داشته باشند، اُنس با خود را قرار می ­دهد. هنگامی که میان دو دوست اُنس و صمیمیت برقرار شد، چنان به یک دیگر دل می­ بندند که جدایی و فراق بدترین عذاب برای آنهاست. امیرمؤمنان علی(ع) در فرازی از دعای کمیل، به درگاه خداوند عرض می­ کند: «يا الهي و سيدي و مولاي و ربي، صبرت علي عذابک، فکيف اصبر علي فراقک؛ آقا و سید و مولای من! گیرم که به عذابت صبر کردم، چگونه می­ توانم بر فراقت شکیبایی ورزم؟»(الإقبال بالأعمال الحسنة، ص708)

‌            برای انس با خدا راه ­های گوناگونی وجود دارد که عبادت­ هایی چون نماز، روزه، مناجات و اعتکاف از مؤثرترین آنهاست. پیامبران اولوالعزم در قرآن جایگاه ویژه‌ای دارند. حضرت موسی(ع) یکی از آنها بوده و جزو مقربین می­ باشد: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَ كَانَ رَسُولا نَبِيًّا* وَ نَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأَيْمَنِ وَ قَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا؛ و در اين كتاب از[حضرت] موسى(ع) ياد كن زيرا كه او پاكدل و فرستاده‏اى پيامبر بود و از جانب راست طور او را ندا داديم و در حالى كه با وى راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم.»(مریم، آیات52 ـ۵1) آن حضرت(ع) تجلی خدا بر کوه طور را تجربه کرده و به طور مستقیم مورد خطاب خداوند قرار گرفته است. میقات چهل روزه ­ای با خدا داشته است. این حوادث باعث شد که حضرت موسی(ع) انس خاصی با خدا داشته باشد و همیشه با یاد خدا مأنوس باشد.

محمدرضااسدی بازدید : 32 شنبه 05 فروردین 1402 زمان : 12:47 نظرات (0)

نومیدی، قنوط، حرمان:

یاسمین خندان و خوش زان است کز من غافل است                یأس من گر دیده بودی یاسمین بگریستی

خاقانی

«یأس» در اصل به معنای انقطاع انتظار و توقع از رسیدن چیزی و قطع امید از کاری است: «وَ لإنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ؛ و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از وى سلب كنيم قطعا نوميد و ناسپاس خواهد بود.»(هود، آیه9) چون از بازگشت مجدد آن نعمت قطع امید کرده است.

علمای اخلاق یأس را بر دو نوع تقسیم کرده ­اند:

یأس پسندیده: قطع امید از خلق خدا که حضرات معصومین(ع) بر آن سفارش نموده­ اند. امام ­کاظم(ع) فرمودند: «الْیَأسُ مِمّا فی اَیْدِی النّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فی دینِه وَ مُرُوَّتُهُ فی نَفْسِهِ وَ شَرَفُهُ فی دُنْیاهُ وَ عَظَمَتُهُ فی اَعْیُنِ النّاسِ وَ جَلالَتُهُ فی عَشیرَتِهِ وَ مهابَتُهُ عِنْدَ عِیالِهِ وَ هُوَ اَغْنَی النّاسِ عِنْدَ نَفْسِهِ وَ عِنْدَ جَمیعِ النّاسِ؛ قطع امید کردن از ثروت و امکانات مردم برای مؤمن، مایه عزت دینی و جوانمردی در نفس و شرف دنیوی است. چنین انسانی در نظر مردم بزرگ و بین فامیل خود محترم و در محیط خانواده‌اش دارای هیبت و عظمت خواهد بود، او در ضمیر خود و در نظر دیگران بی‌نیازترین تمام مردم است.»(الحدیث، ج3، ص23) امام جواد(ع) هم فرمودند: «عِزُّ المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ؛ عزّت مؤمن در بى‏ نیازى او از مردم است.»(تحف العقول، ص 89)

یأس ناپسند: نومیدی از رحمت حق، که بر اساس آموزه­ های دینی، از گناهان کبیره و از ویژگی­ های گمراهان می ­باشد: «قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ* قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاتَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ* قَالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلا الضَّالُّونَ؛[حضرت ابراهیم(ع)] گفت: آيا با اينكه مرا پيرى فرا رسيده است بشارتم مى‏ دهيد؟ به چه بشارت مى‏ دهيد؟[فرشتگان] گفتند: ما تو را به حق بشارت داديم پس از نوميدان مباش. [حضرت ابراهیم(ع)] گفت: چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مى­ شود.»(حجر، آیات۵۶ ـ۵۴)

با توجه به اینکه یأس و نومیدی محصول سوء ظن به خدا و نشانه كفر و گمراهی می ­باشد، شایسته است انسان ها از ناامیدی پرهیز نموده و همیشه به رحمت خدا امیدوار باشد.

محمدرضااسدی بازدید : 30 جمعه 04 فروردین 1402 زمان : 11:02 نظرات (0)

واژه گمراهی و ضلالت، وقتی به کار برده می‌شود که شخصی به راهنمایی افراد راهنما گوش نمی ­دهد و یا بعد از پذیرش حق دوباره از راه راست منحرف می­ شود. این گمراهی ممکن است در محورهای مختلف و با انگیزه‌ها و عوامل گوناگون پیش آید. عواملی چون خروج از فطرت انسانی، فاصله گرفتن از قرآن و عترت، وسوسه‌های شیطان، افراط و تفریط، دوستان ناباب، تبلیغات دشمنان اسلام و... می­ توانند باعث گمراهی انسان­ ها شوند.

در این میان نقش شیطان از دیگر عوامل بیشتر است. بنابر بیان قرآن مجید، شیطان بعد از رانده شدن از درگاه الهی، آشکارا اعلام کرده است برای گمراهی انسان­ ها از هیچ تلاشی کوتاهی نخواهد کرد: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ* ثُمَّ لآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ* قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ؛ [شیطان]گفت: پس به سبب آن كه مرا به بيراهه افكندى من هم براى[فريفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از جلو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى ‏تازم و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت.[خدا] فرمود: نكوهيده و رانده از آن[مقام] بيرون شو كه قطعا هر كه از آنان از تو پيروى كند، جهنم را از همه شما پر خواهم كرد.»(اعراف، آیات 18ـ ۱6)

همچنین: «قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ * قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إلا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛ [شیطان] گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزى كه[مردم] برانگيخته مى­ شوند مهلت ده. [خدا] فرمود: در حقيقت تو از مهلت‏ يافتگانى تا روز معين معلوم.[شيطان] گفت: پس به عزت تو سوگند كه همگى را از راه به در مى برم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.»(ص، آیات۸۳ ـ79)

تبعیت از هوی و هوس دومین عامل گمراهی است: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاتَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ؛ اى داوود، ما تو را در زمين جانشين گردانيديم، پس ميان مردم به حق داورى كن و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند. در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى­ روند به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كرده‏ اند، عذابى سخت‏ خواهند داشت.» (ص، آیه۲۶)

 

اطاعت نسنجیده از سران و بزرگان از دیگر عوامل گمراهی انسان است: «يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا* وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَائنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا* رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا؛ روزى كه چهره ­هايشان را در آتش زيرورو مى ­كنند، مى‏ گويند: اى كاش ما خدا را فرمان مى ‏برديم و پيامبر را اطاعت می­ کرديم و مى‏ گويند: پروردگارا ما رؤسا و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند. پروردگارا آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتى بزرگ.» (احزاب، آیات6۸ ـ 6۶)

محمدرضااسدی بازدید : 72 دوشنبه 29 اسفند 1401 زمان : 10:14 نظرات (0)

جادو: به ترفندهایی گفته می‌شود که برخی افراد با عمل به آن، قوانین طبیعت را دور زده و کارهایی خارق‌العاده انجام می دهند. در قدیم از واژه افسون استفاده می ­شد که امروزه بیشتر به معنای طلسم یا وردهایی است که برای طلسم خوانده می‌شود. واژه سِحْر در زبان عربی هم‌معنی با جادو است اعراب جادوگر را ساحر می‌نامند.

از نظر دین اسلام، جادو و جادوگری یک واقعیت است. بنا به گفته قرآن مجید در زمان حضرت سلیمان(ع) جادوگری رواج داشت. در مقابل شیاطین که به مردم جادوگری آموزش می‌دادند خداوند دو ملک به نام ­های هاروت و ماروت را مأمور ساخت تا راه مقابله با جادو را به آنها یاد دهند: «وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَاكَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاتَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لايَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛ و آنچه را كه شيطان ­ها در سلطنت‏ سليمان خوانده بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى ‏آموختند و آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود[پيروى كردند] با اينكه آن دو هيچ كس را تعليم [سحر] نمی­ کردند مگر آنكه[قبلا به او] مى­ گفتند ما[وسيله] آزمايشى[براى شما] هستيم پس زنهار كافر نشوى و آنها از آن دو[فرشته] چيزهايى مى­ آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيافكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى ‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و چيزى مى‏ آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى ‏رسانيد و قطعا دريافته بودند كه هر كس خريدار اين باشد در آخرت بهره ‏اى ندارد و چه بد بود آنچه خريدند؛ اگر مى ‏دانستند.»(بقره، آیه۱۰۲)

این دو فرشته جادوگری را به انسان­ ها یاد دادند و از آنها خواستند که از آن فقط برای ابطال جادو استفاده کنند تا فرمانبرداری، خودداری و پرهیزکاری آنها مورد آزمایش قرار بگیرد که متأسفانه آنها از جادو برای جدایی انداختن میان زن و شوهر استفاده می‌کردند.

جذابیت و تاثیر شگفت آور نگاه معشوق بر پدیده ­ها باعث شده است به آن، چشم جادو گفته شود. چشمان جادوگر معشوق، عاشق و تماشاگر را جادو می­ کند.

ندانم چشم جادویش چه افسون خواند بر چشمم       که در چشمم نمی­ آید به غیر از چشم جادویش

شمس مغربی

مدامم مست می ­دارد نسیم جعد گیسویت          خرابم می­ کند هر دم فریب چشم جادویت

حافظ

بعضی اوقات چشم معشوق را به این سبب جادوگر گفته­ اند که جادوگری کرده و تقصیرات و کوتاهی­ های عاشق را نادیده می­ گیرد و از آنها چشم ­پوشی می­ کند؛ در نتیجه، عاشق از قصور و عیب خود بی­ اطلاع مانده و کاری در راستای اصلاح نفس انجام نمی­ دهد و از این جهت مورد سرزنش و ملامت مردم واقع می­ شود که این سرزنش نقش مهمی در شکستن عجب و غرور عاشق دارد.

علاوه بر عرصه ادبیات، در واقعیت نیز چشم جادوگری می­ کند که به آن چشم زخم گفته می شود. جادویی که از طریق چشم سرایت می­ کند مانند سحر و جادو، ارادی نیست بلکه به مجرد نگاهی ـ بدون تصمیم قبلی ـ از طریق تأثیر روحی واقع می­ شود. این موضوع، در روایتی توسط امام رضا(ع) تبیین شده است: «اَلْمَنَاقِبُ لاِبْنِ شَهْرَآشُوبَ: مِمَّا أَجَابَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِحَضْرَةِ اَلْمَأْمُونِ لِضُبَاعِ بْنِ نَصْرٍ اَلْهِنْدِيِّ وَ عِمْرَانَ اَلصَّابِي عَنْ مَسَائِلِهِمَا قَالَ عِمْرَانُ اَلْعَيْنُ نُورٌ مُرَكَّبَةٌ أَمِ اَلرُّوحُ تُبْصِرُ اَلأَشْيَاءَ مِنْ مَنْظَرِهَا قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْعَيْنُ شَحْمَةٌ وَ هُوَ اَلْبَيَاضُ وَ اَلسَّوَادُ وَ اَلنَّظَرُ لِلرُّوحِ دَلِيلُهُ أَنَّكَ تَنْظُرُ فِيهِ فَتَرَى صُورَتَكَ فِي وَسَطِهِ وَ اَلإِنْسَانُ لاَيَرَى صُورَتَهُ إِلاَّ فِي مَاءٍ أَوْ مِرْآةٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ قَالَ ضِبَاعٌ فَإِذَا عَمِيَتِ اَلْعَيْنُ كَيْفَ صَارَتِ اَلرُّوحُ قَائِمَةً وَ اَلنَّظَرُ ذَاهِبٌ قَالَ كَالشَّمْسِ طَالِعَةً يَغْشَاهَا اَلظَّلاَمُ قَالاَ أَيْنَ تَذْهَبُ اَلرُّوحُ قَالَ أَيْنَ يَذْهَبُ اَلضَّوْءُ اَلطَّالِعُ مِنَ اَلْكُوَّةِ فِي اَلْبَيْتِ إِذَا سُدَّتِ اَلْكُوَّةُ قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ قَالَ اَلرُّوحُ مَسْكَنُهَا فِي اَلدِّمَاغِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَثٌّ فِي اَلْجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ اَلشَّمْسِ دَارَتُهَا فِي اَلسَّمَاءِ وَ شُعَاعُهَا مُنْبَسِطٌ عَلَى اَلأَرْضِ فَإِذَا غَابَتِ اَلدَّارَةُ فَلاَ شَمْسَ وَ إِذَا قُطِعَتِ اَلرَّأْسُ فَلاَ رُوحَ؛ در مناقب از ابن شهرآشوب در ضمن پاسخ هاى امام رضا(ع) در حضور مأمون به ضباع بن نصر هندى و عمران صابى كه عمران پرسيد: ديده نورى با خود دارد يا روح است كه هر چيز را می بيند؟ فرمودند: ديده پيه است و آن سپيد است و سياهى؛ ديدن از روح است، دليلش اينكه نگاه كنى صورتت را در مردمك آن بينى و آدمى صورتش نبيند جز در آب يا آينه و مانندش. ضباع گفت: پس چرا چون چشم كور شود روح تيره گردد و ديده برود، فرمودند: چون خورشيد تابان كه ابرش بپوشاند، گفتند: روح كجا مي ­رود؟ فرمودند: پرتو طالع در روزن خانه وقتى روزن را ببندند كجا می ­رود؟ گفت: اين را برايم شرح بده، فرمودند: جايگاه روح مغز است و شعاعش بمانند پرتو خورشيد در همه تن پراكنده است، مانند خورشيد كه در آسمان است و پرتوش بر زمين پهن است و چون قرص نهان شد خورشيدى نيست و چون سر بريده شود روحى نيست.»(بحارالأنوار، ج58، ص250)

تأثیر زخم چشم سریعتر و شدیدتر است، گاه در افراد فتنه وآشوب به پا می­ کند و گاه ایجاد بیماری می­ نماید و گاه سبب پریشانی و فقر می ­گردد و چون پیدایش اولیه آن ارادی نیست حکم جادو به آن اطلاق نمی ­شود مگر اینکه فرد بعد از دانستن، با اراده از آن سوء استفاده کند.

محمدرضااسدی بازدید : 61 دوشنبه 29 اسفند 1401 زمان : 10:03 نظرات (0)

جان، نفس، روان:

دانی که جز اینجای هست جایش                     روحی که مجرد شده است از اندام

ناصرخسرو

چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم                 روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم

حافظ

با توجه به بضاعت اندک علمی، شناخت روح برای انسان ممکن نیست: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ مَاأُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا؛ و از تو در باره روح مى ­پرسند بگو: روح از[سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.»(اسراء، آیه۸۵) علی ­رغم آن صاحب نظران توصیف­ هایی کرده ­اند: برخی روح را همان نفس ناطقه می­دانند که مجرد است و برخی ارواح را جسم­ های لطیف می ­دانند که در بدن ساری است و بعضی هم گفته ­اند که روح جوهر فردی است و در قلب می­ باشد و...

اگرچه در بعضى موارد روح و نفس را به یک معنا گرفته­ اند؛ ولى آنها دو جوهر متفاوت هستند. روح و نفس هر دو ذاتاً مجرد هستند با این تفاوت که نفس افعال خود را از طریق ابزار مادى انجام مى ­دهد ولی روح به ابزار مادى نیازی ندارد.

هویت واقعى انسان را روح تشکیل مى دهد. روح جسم نیست و اوصاف امور جسمانى ـ اعم از زمان، مکان، وزن، حجم، طول، عرض، عمق و جزء ـ را ندارد. اگر هویت واقعى انسان، به جسم مادى او بود با مردن و متلاشى شدن جسم، نابود می شد، در صورتى که آیات قرآن، بر بقاى انسان پس از متلاشى شدن جسم تأکید دارد. قرآن مجید در بحث خلقت انسان، پس از طرح مراحل جسمانى آفرینش انسان از خلقتى دیگر صحبت کرده است که اشاره به دمیدن روح در اوست: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛ و به يقين انسان را از عصاره‏اى از گِل آفريديم، سپس او را [به صورت] نطفه ‏اى در جايگاهى استوار قرار داديم. آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را[به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه برای مضغه استخوان­ هايى ساختيم بعد استخوان ها را با گوشتى پوشانيديم آنگاه[جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم؛ آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.»(مومنون، آیات 14ـ۱2) و همچنین آیه: «إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ* فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ؛ آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گِل خواهم آفريد، پس چون او را درست كردم و از روح خويش در آن دميدم سجده‏ كنان براى او[به خاك] بيفتيد.»(ص، آیات 72ـ۷1)

محمدرضااسدی بازدید : 48 یکشنبه 28 اسفند 1401 زمان : 11:27 نظرات (0)

نفس، روان، روح:

جان که او جوهرست و در تن ماست                  کس نداند که جای او به کجاست

نظامی

می پنداری که جان توانی دیدن            اسرار همه جهان توانی دیدن

عطار

اگر چه جان و روان در ظاهر به یک معناست ولی تفاوت ­هایی باهم دارند؛ اول اینکه روان مختص نفس انسان است ولی جان به نفوس حیوانات هم گفته مى شود:

میازار موری که دانه کش است                   که جان دارد و جان شیرین خوش است

فردوسی

تفاوت دوم اینکه جان از زمان انعقاد نطفه تا آخر عمر در بدن وجود دارد، ولی روان یا روح در زمان معینی به جنین تکامل یافته دمیده می ­شود و به استثنای ساعات خواب و اغماء و بیهوشی همراه انسان می ­باشد. در این سه حالت(خواب و ...) اعمال فيزيكي حياتی بدن ـ جان ـ نسبتاً فعّال است ولی روح در خارج از بدن قرار دارد: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند و[نيز] روحى را كه در[موقع] خوابش نمرده است[قبض مى­ كند] پس آن[نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى­ دارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين[به سوى زندگى دنيا] بازپس مى ‏فرستد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مى ‏انديشند نشانه‏ هايى[از قدرت خدا] است.»(زمر، آیه۴۲)

بنابر این هر انسانی، دو گونه مرگ دارد: يكی كوتاه مدّت که هنگام خواب عارض مي­ شود و ديگری بلندمدت که يك بار در پايان زندگی در اين جهان، اتفاق می ­افتد. در کوتاه مدت جان در بدن وجود دارد و آماده پذيرایي مجدّد از روح باقی می ­ماند. امّا در بلند مدت، جان در جسد (بدن بدون جان) وجود ندارد و فعّاليت قلب، به علّت اين كه مدّت جدایی روح، طولانی خواهد بود و ادامه آن بدون وجود روان، ضرورتی ندارد؛ متوقّف مي ­شود و اعضای رئيسه ديگر هم، از فعّاليّت باز می ماند که به متلاشی شدن جسم می ­انجامد. سخن آخر اینکه:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت        نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

سعدی

محمدرضااسدی بازدید : 23 یکشنبه 28 اسفند 1401 زمان : 11:05 نظرات (0)

دهش، انعام، بذل:

کریمانه بخشی و منت نخواهی              عطای کریمان بود غیرممنون

سوزنی

هم عجم هم روم و هم ترک و عرب                  مانده از جود و عطایش در عجب

مولوی

گر ما مقصریم تو دریای رحمتی                   جرمی که می ­رود به امید عطای توست

سعدی

یکی از نام­ های خداوند «معطی» است و همه نعمت­ های داده شده به موجودات از عطایای الهی می ­باشد. البته این عطایا بی­ حساب و کتاب داده نمی­ شود. امام علی(ع) فرموده‌اند: «عَلَی قَدرِ النیَّةِ تَکونُ مِنَ اللهِ العَطیَّة؛ عطای خداوند به هر کس به اندازه نیت اوست.»(گزیده میزان الحکمه، ص577)

نیت همان عزم و اراده انسان برای انجام یا ترک کاری می ­باشد که هم می­ تواند با انگیزه الهی باشد و هم با انگیزه مادی؛ مهمترین نکته برای رسیدن به هدف به نوع نیت برمی­ گردد. اگر انسان در عزمش جدی باشد در عمل نیز به راحتی با موانع مقابله می­ کند و به خواسته­ هایش می ­رسد.

از طرف دیگر لطف الهی نیز با توجه به نیت ­ها شامل حال انسان­ ها می ­شود؛ در واقع هر قدر نیت خالص گردد و رضایت الهی در آن مد نظر باشد، لطف خداوند و عطیه الهی بیشتر عنایت می ­شود. امام صادق(ع) می­ فرمایند: «انما قدر الله عون العباد علی قدر نیاتهم فمن صحت نیته تم عون الله له و من قصرت نیته قصر عنه العون بقدر الذی قصره؛ خداوند به قدر نیت  های بندگان به آنها کمک می­ کند، کسی که نیت صحیح داشته باشد، یاری خداوند برای او کامل خواهد بود و کسی که نیتش ناقص باشد به همان اندازه یاری الهی در حق او کم خواهد شد.»(بحارالانوار، ج67 ، ص211)

محمدرضااسدی بازدید : 22 شنبه 27 اسفند 1401 زمان : 11:26 نظرات (0)

مایه آرام دل، آرام بخش دل، تسکین دهنده خاطر، دلبر، محبوب، معشوق:

این هوای خوش و این دشت دلارام نگر               و این بهاری که بیاراست زمین را یکسر

فرخی

دلارامی که داری دل در او بند                        دگر چشم از همه عالم فرو بند

سعدی

بدیهی است، هرکس و هرچیزی می­ تواند باعث آرامش دل باشد؛ از تماشای طبیعت زیبا گرفته تا صحبت و هم­نشینی با دوست و معشوق و هر دل مشغولی:

ترا هرچه مشغول دارد ز دوست           گر انصاف پرسی دلارامت اوست

سعدی

ولی آنان که با اهل بیت پیامبر(ع) آشنا باشند نمی ­توانند به غیر آنان با کس دیگری به آرامش دل رسند:

مو آن رندم که پا از سر ندونم                   سراپایی به جز دلبر ندونم

دلارامی کز او دل گیرد آرام                      به غیر از ساقی کوثر ندونم

باباطاهر

محمدرضااسدی بازدید : 27 یکشنبه 21 اسفند 1401 زمان : 23:17 نظرات (0)

ایماء، تلویح، امر، چیزی را با دست نشان دادن، با اشاره دست و چشم و ابرو مطلبی را القاء کردن:

اشارت کرد کان مغ را بخوانید            و زین در قصه ­ای با او برانید

نظامی

مرا آن گوشه چشم دلاویز                 به کشتن می ­کند گویی اشارت

سعدی

تو مو بینی و مجنون پیچش مو             تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

وحشی بافقی

دانستن اشارت، مانند دانستن زبان رمز است. حرکات چشم و ابرو یا ادا و اطوار خاص در صورت و بدن، میان دو نفر معنای روشن خاصی دارد .

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند                        نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

حافظ

در بحث عشق، نگاه نقش مهم و اساسی دارد. بدیهی است که نگاه یک امر دو طرفه می ­باشد. نگاه عاشق به معشوق و برعکس؛ در خصوص عاشق، نگاه اول کار خودش را کرده و او را منقلب می­ کند. این انقلاب درونی همان دیوانگی است که در اشعار شاعران به کرات دیده شده است.

اما نگاه معشوق به عاشق پیام­هایی دارد. وقتی عاشق و معشوق به درک واقعی از یکدیگر رسیدند، دیگر اظهار به زبان، کار درستی نیست و ممکن است از زیبایی عشق هم بکاهد؛ در اینجا نگاه و اشارات آنها حرف می ­زند.

نشود فاشِ کسی آن چه میان من و توست          تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می­ گویم      پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

هوشنگ ابتهاج(سایه)

این نگاه و چشم ـ که از قدیم الایام مرکز توجه تمامی عشاق جهان بود ـ نقش بسزایی در زندگی عاشق دارد.

تا تو نگاه می ­کنی کار من آه کردن است             ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

شهریار

محمدرضااسدی بازدید : 17 یکشنبه 21 اسفند 1401 زمان : 23:01 نظرات (0)

یکی از خصایل اخلاقی که ارزش و اهمیت فوق العاده ­ای دارد امانت داری1 است. این خصلت معنوی، در روح و روان انسان  های پاک سیرت وجود دارد و در گفتار و اعمال آنها دیده می ­شود. پیامبر اسلام(ص) سال‌ها پیش از بعثت، امین خوانده می‌شدند. امین به شخص مورد اعتمادی ‌گفته می ­شود که دیگران از خیانت نکردن او ایمن باشند. یکی از ویژگی‌های رسول خدا(ص) که باعث می‌شد او را امین بخوانند، امانت‌داری بود.2

با توجه به اینکه امانتداری از اصول اخلاق انسانی است و خداوند به آن سفارش نموده است، لازم است رهبران الهی بیش از دیگران به آن پایبند باشند، از این رو خداوند همه فرستادگان خود را به چنین زینتی آراسته است. به گواهی تاریخ، تمام انبیا و اولیاء الهی انسان­ های امین بوده ­اند. خداوند ضمن تبرئه تمام انبیا از خیانت3، به امانتداری حضرت نوح(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت هود(ع)، حضرت صالح(ع)، حضرت شعیب(ع)، حضرت لوط(ع) و حضرت یوسف(ع) اشاره نموده­ است.4 اولیاء الهی و اوصیای انبیا که در مکتب آنها رشد یافته ­اند نیز همه امین و صادق بوده­ اند.

در دیدگاه ادیان الهی ـ به ویژه اسلام ـ امانت داری از جایگاه والایی برخوردار است. خداوند یکی از علل رستگاری مؤمنان را امانتداری و پای بندی به عهد می­ داند5  و ضمن امر به سپردن امانت­ ها به صاحبش6 تأکید می­ کند که مسلمانان نباید به کسانی که آنها را امین دانسته ­اند خیانت کنند.7در تبعیت از قرآن مجید، پیامبراکرم(ص) و ائمه معصوم(ع) نیز مسلمانان را به امانتداری توصیه نموده اند.8

مولای متقیان حضرت علی(ع) به عنوان اولین شاگرد مکتب الهی رسول اکرم(ص) تمام درس­ های آن حضرت(ص) را آموخته و عمل نموده است. در امانتداری جانشین بلافصل پیامبر اکرم(ص) همین بس که رسول الله(ص) هنگام هجرت به مدینه امانت ­های مردم را به ایشان سپرده تا به دست صاحبانش برساند.9

روشن است که امانت فقط کالا و ثروت مادی نیست، انواع گوناگونی دارد؛ از اعضای بدن که امانتی است در اختیار انسان ­ها گرفته تا ارزان ترین کالا. به تعدادی از آنها اشاره می ­شود: اعضای بدن، استعدادها،10 دین اسلام، دانش، رازهای مردم، پست و مقام، اموال و دارایی اشخاص، بیت المال(اموال عمومی)، همسر و اولاد...

آن چنان که از کتب سیره و تاریخ استنباط می ­شود حضرت علی(ع) در همه عرصه­ های امانتداری گوی سبقت را از همه ربوده و و از همه امتحانات الهی موفق و سربلند خارج شده است11 الا یک امانت که متأسفانه حوادث بعد از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) حضرت علی(ع) را در مقابل صاحب امانت شرمنده نمود. امانتی که حضرت علی(ع) نتوانست سالم به صاحبش برگرداند حضرت زهرا(س) بود.

در مورد امانت بودن حضرت(س) دو نکته را باید مورد توجه قرار داد:

اول اینکه ایشان مانند همه زنان که امانتی نزد شوهرانشان هستند نزد حضرت علی(ع) امانت بودند. واضح است دختران توسط پدر و مادر بزرگ شده و به عقد شوهرانشان درمی ­آیند و مردان مسئول نگهداری آنان به بهترین وجه هستند.

دوم اینکه پیامبر اکرم(ص) دوبار امانت بودن حضرت زهرا(س) را به حضرت علی(ع)  گوشزد نمودند:

الف ـ در زمان عقد؛ وقتی که پیامبر اکرم(ص) از میان انبوه خواستگاران دخترشان، گل سرسبد آفرینش را به عقد حضرت علی(ع) درآورند ایشان را ودیعه نامیدند. در شرح ماجرای ازدواج این دو بزرگوار آمده است: «... فلمّا وقفت بین یدیه کشف الرّداء عن وجهها حتّی رآها علی علیه السلام ثم أخذ بیدها فوضعها فی ید علی علیه السلام و قال بارک اللّه لک فی ابنة رسول اللّه، یا علی هذه ودیعتی عندک؛ یا علی نعم الزّوجة فاطمة و یا فاطمة نعم البعل علی انطلقا الی منزلکما...؛ هنگامی که فاطمه(س) در برابر رسول خدا(ص) ایستاد روبند را از روی او کنار زد تا علی(ع) او را ببیند سپس دست فاطمه را گرفت و در دست علی گذاشت و فرمود: ای علی! خداوند دختر پیامبر را بر تو مبارک کند. ای علی! این امانت من نزد توست. فاطمه چه خوب همسری است و ای فاطمه! علی چه خوب شوهری است. به سوی خانه­ تان بروید...»12

ب ـ در زمان رحلت؛ رسول گرامی اسلام(ص) در آخرین لحظات عمر مبارکشان، حضرت فاطمه(س) را ودیعه خدا و رسول معرفی کردند: «لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ وَ خِيفَ عَلَيْهِ الْمَوْتُ دَعَا بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَيْنِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِي الْبَيْتِ وَ استَدنَى عَلِيّاً وَ أَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ ـ بَعْدَ بُكَاءِ الْجَمِيعِ ـ وَ وَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ: هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ عِنْدَكَ فَاحْفَظْنِي فِيهَا فَإِنَّكَ الْفَاعِلُ. هَذِهِ وَ اللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ. هَذِهِ مَرْيَمُ الْكُبْرَى وَ اللهِ ‏ما بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا الْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي. يَا عَلِيُّ أَنْفِذ مَا أَمَرَتكَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَنِي بِهَا جَبْرَائِيلُ وَ هِيَ الصَّادِقَةَ الصَّدُوقَةُ…؛ زمانی که پیامبر خدا(ص) در بستر بیماری بودند و بیم فوت آن حضرت(ص) وجود داشت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) را صدا زد و دیگران را از خانه بیرون کرد. ایشان علی(ع) را نزد خود نشاندند ـ بعد از آنکه همگی، گریستند ـ دست فاطمه(س) را در دست علی(ع) نهادند و فرمودند: این امانت خدا و رسول خداست که باید حفظ کنی و تو قطعاً حفظ خواهی کرد. به خدا سوگند او سرور زنان عالم است. او مریم کبراست. به خدا سوگند تا به حال هرچه از خدا برای او و شما خواسته‌ام اجابت شده است. یا علی، هرچه فاطمه می‌گوید انجام بده که همۀ آنها دستوراتی است که جبرئیل به آن امر فرمود. او همیشه بسیار راستگو است.»13

از زمان عقد حضرت زهرا(س) تا رحلت پیامبر اکرم(ص) یک دهه نگذشته بود که مولای متقیان علی(ع) مجبور شد امانت را به صاحبش برگرداند. امانتی که در زمان تحویل خیلی تغییر کرده بود؛ قد رعنایش خمیده، صورت زیبایش کبود، بازو شکسته و سینه زخمی. خدا می­ داند آن حضرت(ع) در زمان عودت امانت چه حالی داشت؛ اوج شرمندگی را در واژه واژه این سخنان می ­توان دید: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحاقِ بِكَ، قَلَّ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْها تَجَلُّدِي، إِلا أنَّ لِي فِي التَّأسِّي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزِّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ. إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ. أمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أنْ يَخْتارَ اللَّهُ لِي دارَكَ الَّتِي أنْتَ بِها مُقِيمٌ وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِها، فَأحْفِها السُّؤالَ وَ اسْتَخْبِرْها الْحالَ؛ هذا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ. وَالسَّلامُ عَلَيْكُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَ لا سَئِمٍ، فَإنْ أنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنِّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ؛ سلام بر تو اى رسول خدا(ص)، سلامى از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسيده است. اى پيامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه(ع) كم شده و توان خويشتندارى ندارم اما براى من كه سختى جدايى تو را ديده و سنگينى مصيبت تو را كشيدم، شكيبايى ممكن است، اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم و هنگام رحلت جان گرامى تو ميان سينه و گردنم پرواز كرد. همه ما از خداييم و به خدا باز مى­ گرديم. پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد و به صاحبش رسيد. از اين پس اندوه من جاودانه و شبهايم، شب زنده دارى است، تا آن روز كه خدا خانه زندگى تو را براى من برگزيند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از فاطمه(ع) بپرس و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير، كه هنوز روزگارى سپرى نشده و ياد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوى شما، سلام وداع كننده ­اى كه از روى ناخشنودى يا خسته دلى سلامى نمى­ كند، اگر از خدمت تو باز مى­ گردم از روى خستگى نيست و اگر در كنار قبرت مى ­نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد.14«

پی ­نوشت

1 ـ امانت داری در لغت یعنی پاسداری، حفاظت، مواظبت، مراقبت، رازداری، نگهداری و... در اصطلاح سپردن چیزی به کسی است برای نگهداری یا دادن به شخص دیگری

2 ـ امين صفت مشبهه است به کسي گفته می­ شود که صفت امانت داری او ثابت بوده و ساليان سال هرگز از او ـ نسبت به مال، عرض و ناموس کسی ـ خيانت ديده نشده باشد و ضد آن، کلمه خائن اسم فاعل است و بر حدوث دلالت مي­ کند و به کسي اطلاق مي ­شود که به نوعی در مال، عرض و مقام کسی خيانت روا داشته باشد. به بیان ساده، اگر شخصی در تمام عمرش يک بار خيانت کرده باشد مي ­توان به او خائن گفت ولی به کسی که يک بار امانتداری کند نمی­ توان کلمه امين را به کار برد.

رسول خدا(ص) در دوره جاهليت و آغاز اسلام در امانتداری آن چنان مشهور بود که او را محمد امين می ­گفتند. امین یعنی کسی که مورد اطمینان و اعتماد مردم است و در امانت خیانت نمی­ کند. در مورد امانتداری رسول خدا(ص) گزارش‌های متعددی در منابع تاریخی گزارش شده است. از جمله این که وقتی پیامبر(ص) با سرمایه حضرت خدیجه(س) به تجارت پرداخت و با موفقیت از سفر تجاری برگشت، خدیجه(س) به او گفت: «یَا ابْنَ عَمّ! إنّی قَدْ رَغبْتُ فیکَ لِقَرَابَتِکَ وَ سِطَتِکَ فِی قَوْمِکَ وَ أَمَانَتِکَ وَ حُسْنِ خُلُقِکَ وَ صِدْقِ حَدِیثِکَ؛ ای پسر عمو، شیفتگی و اشتیاق من نسبت به تو، به خاطر خویشاوندی، بزرگواری و شرافت، امانت داری، خوش خلقی و راستگویی­ ات در میان مردم است.»(سیره ابن هشام، ج1، ص188) پس از آن بود که حضرت خدیجه(س) به پیامبر پیشنهاد ازدواج داد.

3 ـ آیه 161 سوره آل عمران: «وَ مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لايُظْلَمُونَ؛ و هيچ پيامبرى را نسزد كه خيانت ورزد و هر كس خيانت ورزد روز قيامت با آنچه در آن خيانت كرده بيايد، آنگاه به هر كس آنچه را که كسب كرده به طور کامل داده مى‏ شود و بر آنان ستم نمی­ شود.»همچنین امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلاَّ بِصِدْقِ اَلْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ؛ خداوند هیچ پیامبری را جز به راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکار مبعوث نکرد.»(بحارالانوار، ج 11، ص67)

4 ـ ر.ک: آیات 124 تا 179 سوره شعراء. و آیه ۵۴ سوره یوسف.

5 ـ خدااوند در آیات اولیه سوره مؤمنون چند خصلت و عمل را عامل رستگاری می­ داند که یکی از آنها امانتداری است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ* إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ* فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ لأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ...؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، به راستى كه مؤمنان رستگار شدند. همانان كه در نمازشان فروتنند وآنان كه از بيهوده روی گردان هستند وآنان كه زكات مى ‏پردازند و كسانى كه پاكدامن هستند مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده ‏اند كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جويد آنان از حد درگذرندگان می­ باشند وآنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى كنند و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مى ‏نمايند.»(مؤمنون، آیات 9ـ 1)

6 ـ آیه 58 سوره نساء: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا؛ خدا به شما فرمان مى‏ دهد كه امانت­ ها را به صاحبان آنها رد كنيد و چون ميان مردم داورى مى­ كنيد به عدالت داورى كنيد. در حقيقت نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى ‏دهد خدا شنواى بيناست.»

7 ـ آیه 283 سوره بقره: «وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لاتَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ؛ و اگر در سفر بوديد و نويسنده ‏اى نيافتيد وثيقه ‏اى بگيريد و اگر برخى از شما برخى ديگر را امين دانست‏، پس آن كس كه امين شمرده شده‏، بايد سپرده وى را باز پس دهد و بايد از خداوند كه پروردگار اوست‏، پروا كند. و شهادت را كتمان مكنيد، و هر كه آن را كتمان كند قلبش گناهكار است‏، و خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد داناست‏.»

8 ـ سال هفتم هجری پیامبر(ص) همراه هزار و ششصد نفر سرباز برای فتح قلعه خیبر که در 32 فرسخی مدینه قرار داشت روانه شدند. مسلمانان در بیابان های اطراف خیبر مدتی ماندند و نتوانستند قلعه‌های خیبر را فتح کنند. از نظر غذائی در مضیقه سختی قرار داشتند به طوری که بر اثر شدت گرسنگی، از گوشت حیواناتی که مکروه بود، مانند گوشت قاطر و اسب استفاده می‌کردند. در این شرایط، چوپان سیاه چهره‌ای که گوسفندان یهودیان را می‌چراند، به حضور پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد؛ سپس گفت: «این گوسفندان مال یهودیان است؛ آنها را در اختیار شما می‌گذارم.» پیامبر(ص)، با کمال صراحت در پاسخ او فرمودند: «این گوسفندها نزد تو امانت هستند و در آئین ما خیانت به امانت جایز نیست، بر تو لازم است که همه گوسفندان را به در قلعه ببری و به صاحبانشان بدهی. او فرمان پیامبر(ص) را اطاعت کرد و گوسفندان را به صاحبانشان رساند و به جبهه مسلمین بازگشت.(سیره ابن هشام، ج 3، ص344)

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: «أَدِّ الأَمانَةَ اِلی مَنِ ائْتمَنَكَ وَ لا تَخُن مَن خانَكَ؛ اگر کسی تو را امین دانست و امانتی به تو سپرد آن را به او برگردان و اگر کسی به تو خیانت کرد تو به او خیانت مکن.»(شهاب‌الاخبار، ص٣٢٦) آن حضرت(ص) همچنین فرمودند: «لَیسَ مِنّا مَن یُحَقِّرُ الأمانَةَ حَتّی یَستهلِكَها اِذا استُودِعَها؛ کسی که امانتی را که در دست او است اهمیت ندهد و سهل‌انگاری کند تا از دست برود، پیرو ما نیست.»(بحار الانوار، ج ٧٥، ص١٧٢)

امیرالمؤمنین علی (ع)فرمودند: «لاتَخُن مَنِ ائْتَمَنَكَ و إنْ خانَكَ؛ به کسی که تو را امین دانسته خیانت مکن هرچند او به تو خیانت کرده باشد.»(تحف‌العقول، ص٧٧) همچنین فرمودند: «ما أقبَحَ الخیانَةَ لِمَنِ ائْتَمَنَكَ؛ به راستی تا چه اندازه قباحت دارد کسی که تو را امین دانسته و امانت به تو سپرده نسبت به او خیانت کنی!»(همان، ص٧٩)

امام زین‌العابدین(ع) فرمودند: «عَلَیكُم بِأداءِ الأمانَةِ فَوَالَّذی بَعَثَ مُحمداً (صَ) بِالحَقّ نَبیّاً لَو أنّ قاتِلَ أَبی اَلحُسینِ بنِ علّیٍ علیه‌السلام اِئْتَمَنَنی عَلَی السَّیف الّذی قَتلُه بِهِ لأَدَّیتُه اِلَیه؛ بر شما باد که امانت را (به صاحبانش) برگردانید. قَسم به آن کس که محمد(ص) را به حق به پیامبری فرستاد اگر قاتل پدرم امام حسین(ع) شمشیری که با آن پدرم را شهید کرد به من امانت می‌سپرد آن را به او مسترد می‌کردم!»(بحار الانوار، ج ٧٥، ص١١٤)

از امام محمدباقر(ع) نقل شده است: «علی حافَّتَیِ الصراطِ یومَ القیامة اَلرَّحِمُ وَ الأَمانَةُ، فَاِذا مرَّ عَلَیه الوَصولُ لِلرّحِمِ، اَلمُؤَدی لِلأمانَةِ لَمْ یُتَكَفّأْ بِه فی‌ النّار؛ در روز قیامت، رحم و امانت دو کناره پل صراط خواهند بود. کسی که (در دنیا) صله ارحام بسیار به جا آورده و امانت‌دار امین باشد از نگونساری در آتش جهنم مصون خواهد ماند.»(همان، ص١١٦)

امام جعفرصادق(ع) می­ فرمایند: «لَو أَنّ قاتِلَ علیٍّ عَلیه‌السلامُ اِئْتَمَنَنی علَی الأمانةِ لَأَدیَّتُ اِلَیه!؛ اگر قاتل علی(ع) امانتی به من می‌سپرد حتماً آن را به او مسترد می‌کردم!»(همان، ص١١٧)

9 ـ پیامبر اکرم(ص) اهتمام ویژه‌ای در امانت‌داری داشت و مردم، امانت‌های خود را به ایشان می‌سپردند. وقتی پیامبر(ص) مجبور به ترک مکه و هجرت مخفیانه به مدینه شد به امام علی(ع) سفارش کرد تنها زمانی از مکه به مدینه هجرت کند که امانت‌هایی را که مردم نزد پیامبر(ص) گذاشته بودند به صاحبانشان بازگرداند.(ر.ک: حیوة القلوب، ج 2، ص461)

10 ـ امام خمینی(ره) در این باره می ­نویسند: «... باید دانست که حق تبارک و تعالی تمام قوا و اعضای ظاهریه و باطنیه را به ما مرحمت فرموده و بسط نعمت و رحمت در مملکت ظاهر و باطن ما فرموده و در تحت قدرت ما تمام آنها پاک و پاکیزه و طاهر از قذارات صوریه و معنویه بودند و آن چه از عالم غیب برای ما نازل فرموده تمام آنها مطهر از آلایش بوده ­اند؛ پس اگر ما در وقت ملاقات آن ذات مقدس، آن امانات را بدون آلایشی به عالم طبیعت و قذارات ملک دنیا به او رد کردیم، امین در امانات بوده ­ایم والا خیانت­کار بوده ­ایم؛ از اسلام حقیقی خارج و از ملت رسول اکرم(ص) بیرون هستیم.»(چهل حدیث، ص479)

11 ـ به عنوان مثال در مورد بیت المال که امانت مردم در دست ایشان بود داستانی بدین صورت نقل شده است: «روزی عقیل برادر بزرگ امیرمؤمنان علی(ع) به حضور ایشان آمد و تقاضای مبلغی وام کرد و گفت: به کسی مقروض هستم و وقت ادای آن فرا رسیده است؛ می ‏خواهم قرض خود را ادا کنم. امام(ع) فرمودند: وام تو چقدر است؟ عقیل مبلغ وام را معین کرد. امام(ع) فرمودند: من این اندازه پول ندارم، صبر کن تا جیره ‏ام از بیت‏ المال به دستم برسد آن را در اختیار تو خواهم گذاشت. عقیل گفت: بیت ‏المال در اختیار توست، باز می‏گویی صبر کن تا جیره‏ام برسد، تازه جیره‏ تو مگر چقدر است؟ اگر همه‏ آن را به من بدهی، کفایت قرض مرا نمی‏کند. امام علی(ع) به عقیل فرمودند: پس بیا من و تو هر کدام شمشیری برداریم و به حیره (محلی نزدیک کوفه) برویم و به یکی از بازرگانان آنجا شبیخون بزنیم و اموالش را بگیریم. عقیل فریاد زد: وای! یعنی برویم دزدی کنیم؟ امام(ع) فرمود: اگر مال یک نفر را بدزدیم، بهتر از آن است که مال عموم را بدزدیم. بیت ‏المال، مال عموم مسلمین است، اگر از آن به عنوان منافع خصوصی، زیادتر از دیگران برداریم، از اموال عمومی، دزدی شده است.»(ر.ک: مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 376؛ بحار الانوار، ج 41، ص 113)

12 ـ بحارالأنوار، ج43، ص96 به نقل از امالی شیخ طوسی

13 ـ صراط المستقیم، ج۲، ص۹۲.

14 ـ نهج البلاغه(صبحی صالح و دشتی)، خطبه 202، نهج البلاغه(فیض الاسلام)، خطبه 193

تعداد صفحات : 10

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 380
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 37
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 58
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 95
  • بازدید ماه : 1,039
  • بازدید سال : 5,915
  • بازدید کلی : 38,833