گفتیم یکی از معجزات پیامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج یک جلسه پرسش و پاسخی بین خدا و پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پیامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضی بودن به رضای خداست پاسخ داده و در تکمیل جواب به مطالبی اشاره فرمود که به اختصار بیان گردید.
در ادامه خداوند از رفتار سه بنده اظهار تعجب فرمود که مورد اول را بیان کردیم. در این بحث رفتار دو بنده دیگر را بررسی می کنیم. خداوند فرمود: « يا اَحْمَدُ؛ عَجِبْتُ مِنْ ثَلاثَةِ عَبيد: عَبد دَخَلَ في الصَّلوةِ وَ هُوَ يَعْلَمُ اِلى مَنْ يَرْفَعُ يَدَيْهِ وَ قُدّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ يَنْعِسُ و عَجِبْتُ مِنْ عَبْد لَهُ قُوتُ يَوْم مِنَ الْحَشيشِ اَوْ غَيْرِهِ وَ هُوَ يَهْتَمُّ لِغَد و عَجِبْتُ مِنْ عَبْد لايَدْرى اَنّى راض عَنْهُ اَوْ ساخِطٌ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَضْحَكُ؛ اى احمد! از سه بنده در شگفتم: بنده اى که به نماز مى ایستد و مى داند دست به سوى چه کسى دراز کرده و در برابر چه کسى ایستاده است، امّا چرت مى زند و در شگفتم از بنده اى که خوراک روزش از گیاه یا غیر آن فراهم است و او در اهتمام روزى فرداست و در شگفتم از بنده اى که نمى داند من از او راضى هستم یا بر او خشمگینم و او مى خندد.»
نفر دوم کسی است که برای روزی فردای خود تلاش می کند. این اهتمام یا به صورت بخل دیده می شود یا حرص؛ یا در هزینه روزی امروز بخل میورزد و از روزی امروز استفاده نمی کند و آن را برای برای فردا نگه می دارد بدون اینکه متوجه باشد خدای امروز، خدای فردا هم است
بی شک یکی از نیازهای اساسی موجودات زنده، روزی است و ترس از چگونگی تأمین آن در آینده یک نگرانی عمومی است؛ به شرطی که این نگرانی در حدّ متعارف باشد. اگر نگرانی از روزی بیش از حدّ معمول باشد، باعث افزایش فشار روحی شده و رضایت از زندگی را به خطر میاندازد.
اگر انسان یقین داشته باشد که: « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین؛ خداوند روزى دهنده و صاحب قوّت و قدرت است.» (ذاریات، آیه58) به یک نوع احساس اطمینان و آرامش دست مییابد. در یک حدیث قدسی از خداوند نقل شده است میفرماید: «یَا ابْنَ آدَمَ خَلَقْتُکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ فَلَمْ أَعْیَ بِخَلْقِکَ أَوَ یُعْیِینِی رَغِیفٌ أَسُوقُهُ إِلَیْکَ فِی حِینِه؛ اى پسر آدم! من ابتدا که تو را از خاک و سپس از نطفه آفریدم، برایم دشوار و سخت نبود، آیا در رساندن قرص نانى که در وقت خود به تو برسانم درمانده شدهام.»(عدة الداعی و نجاح الساعی، ص93)
و یا برای کسب روزی بیشتر، حریص است. می دانیم که حرص ـ مانند سایر صفات ـ یک سرمایه الهی است و برای یاری انسان در مسیر کمال در وجود قرار داده شده است تا در کسب خیر و دفع شر به انسان انگیزه بدهد به شرطی که در مسیر درست هدایت شود. اگر این صفت از مسیر صحیح خارج شود یکی از رذایل اخلاقی مهلک خواهد بود در این صورت انسان خیر خود را در کسب منافع دنیا خواهد دید برای بدست آوردن آن تلاش خواهد کرد. دنیا هم مانند آب شور است و تشنگی او سیری ناپذیری خواهد نمود؛ در نتیجه، تمام عمر انسان در این راه بیهوده صرف می شود. این همان حرصی است که در اسلام مذمت شده است.
انسان حریص به رزاق بودن خداوند یقین ندارد و چون نگران آینده است در جمع مال حریص می باشد. امیر مؤمنان علی (ع) سوء ظن به خدا را عامل آن می دانند: « انَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرائِزٌ شَتّی یجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ؛ بخل و ترس و حرص، غرایز مختلفی هستند که ریشه در بدگمانی به خدا دارند.»(نهج البلاغه، نامه ۵۳)
حرص، از اموری است که سرچشمه بسیاری از گناهان ـ از جمله دروغ، عدم مراعات حلال و حرام، پایمال کردن حقوق مردم و آلوده شدن به انواع ظلم ـ می شود بنابر این کسی که دارای این خصلت ناپسند است باید برای نجات خود از عواقب شوم آن تلاش کند
نفر سوم فردی است که فارغ از همه چيز و غافل از نتایج رفتار خود در عيش و نوش خود است و مستانه می خندد. اگرچه خوشرویی و خندان بودن از صفات پسندیده است ولی خندان بودن هم آدابی دارد باید ظاهری باشد نه از ته دل؛ امیرالمؤمنین علی(ع) در تبیین صفات مؤمنان به هجده صفت اشاره می کنند كه دو صفت اول، هماهنگى خاصى با هم دارند ایشان مى فرمايند: « المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ؛ انسان باايمان شادى اش در چهره و اندوهش در درون قلب اوست»(حکمت 333 نهج البلاغه) که این بیان اشاره به صبر اوست به طوری كه غم و اندوه خود را در دل نگه مى دارد و اندوه خود را به دوستان و معاشران منتقل نمى سازد و باعث ناراحتی دیگران نمی شود. در چهره اش چيزى جز شادى نيست، غم و اندوه را به خلوت خود نگه داشته است و در دل شب می گرید:
در کتاب خویش چون حی قدیر بندگان را گفت ولیبکو الکثیر
خیز و شب ها چشم دل بیدار کن گریه از خوف خدا بسیار کن
چون بگرید مؤمن از خوف خدا لرزه می افتد به عرش کبریا
گریه بر هر درد بی درمان دواست چشم گریان چشمه ی فیض خداست
از پی هر گریه آخر خنده ای است مرد آخر بین مبارک بنده ای است
آب کم جو، تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست
تا نگرید ابر کی خندد چمن تا نگرید طفل کی نوشد لبن
تا نگرید طفلک حلوا فروش بحر رحمت در نمی آید به جوش
ای برادر طفل، طفل چشم توست کام خود موقوف زاری دان نخست
که یک بزرگواری!! این مفهوم را تحریف کرده و مصراع جعلی آن را به شکل ضرب المثل در جامعه رواج داده است: « خنده بر هر درد بی درمان دواست.» درحالی که برای فهم شعر و منظور شاعر بایستی ابیات قبل و بعد هم بیان شود.
متأسفانه برخی افراد برای اینکه دوستان و حاضرین در جلسه را خوشحال کنند، خدا را از یاد می برند و هرچه را شنیدند و به ذهنشان می رسد بر زبان می آورند حال آنکه مؤمنان دغدغهای جز رضایت حضرت حق ندارند. امام باقر(ع) در مورد گنجي که مال دو كودك يتيم بود و خضر(ع) و موسي(ع) ديوار را به خاطر آن بازسازی کردند می فرماید: « فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما قَالَ وَ اَللَّهِ مَا كَانَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّةٍ وَ مَا كَانَ إِلاَّ لَوْحاً فِيهِ كَلِمَاتٌ أَرْبَعٌ إِنِّي أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا َ مُحَمَّدٌ رَسُولِي عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ قَلْبُهُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْحِسَابِ كَيْفَ يَضْحَكُ سِنُّهُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَسْتَبْطِئُ اَللَّهَ فِي رِزْقِهِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ يَرَى اَلنَّشْأَةَ اَلأُولَى كَيْفَ يُنْكِرُ اَلنَّشْأَةَ اَلأُخْرَى؛ به خدا سوگند كه نه گنج طلا بود و نه نقره و فقط صفحه اي بود كه چهار جمله بر آن نوشته بود: براستي كه من همان خدايي هستم كه جز من كسي سزاوار پرستش نيست و محمد فرستاده من است. در شگفتم از كسي كه يقين به مرگ دارد چگونه دلش شادان است و شگفتم از كسي كه يقين به حساب دارد چگونه لبش بخنده باز مي شود؟ و شگفتم از كسي كه به تقدير الهي يقين دارد چگونه خداي را در روزي دادن سست مي انگارد؟ و در شگفتم از كسي كه آفرينش دنيا را مي بيند چگونه زنده شدن عالم آخرت را انكار دارد؟»(بحار الأنوار، ج۱۳، ص۲۹۵)
مؤمن اگر در جایی هم مطلب خنده آوری شنید با قهقهه نمی خندد چرا که امام صادق(ع) فرمود: « القَهقَهَةُ مِن الشَّيطانِ؛ قهقهه زدن، كار شيطان است.»(اصول كافي، ج 2، ص664) بلکه تبسم می کند که آن حضرت فرمود: «ضِحْكُ اَلْمُؤْمِنِ تَبَسُّمٌ؛ خندۀ مؤمن تبسم است.»(تحف العقول، ج ۱، ص۳۶۶) تبسم یعنی خنده بی صدا به نحوی که فقط دندان های پیشین دیده شود.